گفته ام با باد زلفت وعده ام میعاد بود

گفته ام با باد زلفت وعده ام میعاد بود
حالیا جان آمده با جام می دلشاد بود

هرچه در راهت روم سنگ رهش بر یاد بود
صد هزار سنگ رهش بر گام ما فریاد بود

سیاوش دریابار

اگر اب را از ماهی بگیرند

اگر اب را از ماهی بگیرند

اگر هوا را زگلبرگ سرخ عاشق دریغش کنند
اگر کویر تشنه را تشنه تر بگذارند

اگر باران را از اقاقیا منعش کنند

اگر جفت مرغ عشق را بگیرند از اوچه خواهد شد

ماهی میمیرد...

گلبرگ پژمرده می شود..
.
وکویر سینه چاک چاک می کند...

واقاقیا هم طراوتی ندارد ...

مرغ عشق نیز میمیرد...

ای همه هستی من

مونس ودلبستگیم...

تا ابدیت بودن ،تا بقای خاک

تا بر پائی طبیعت پروردگار با من بمان

بامن بمان.....


مریم مرادی

خوشنودی ثامن الائمه صلوات

خوشنودی ثامن الائمه صلوات
بر روح جواد الائمه صلوات
هر لحظه بگو تو بهر تطهیر دلت
بر مادر یازده ائمه صلوات

محمدحسن مداحی

بهانه تو هوس بود و من نمی دیدم

بهانه تو هوس بود و من نمی دیدم
به جای دانه قفس بود اگرچه می چیدم

سر تو گرم نظر بازی و هوس بازی
چه کارهای عبث بوده هرچه کوشیدم

به سایسار درختت به جای ابر بهار
چه سیب های نرس بوده آنچه باریدم

به آشیانه کم از عنکوتیان هستم
که تار دور مگس بوده انچه تابیدم

سراب پهنه دشت تو را خطا دیدم
به لاله زار تو خس بود و من نفهمیدم

میان سینه من لحظه ای که می رفتی
همین بریده نفس بود اگرچه خندیدم

علی معصومی

چو بازایی، نهی پا را به روی چشم بیمارم

چو بازایی، نهی پا را به روی چشم بیمارم
تو را نادیده سرمستم، چرا گویم که هشیارم

چون نرگس چشم جادویت،بهاران عطر گیسویت
به فروردین دیدارت پر از برگم، سپیدارم

به آغوش تو آسایش، به دستان تو آرامش
به جای سبزه عیدم، گل عشق تو می‌کارم

بریزم من به پایت گل، گل سوسن، گل سنبل
گل میخک کنم فرشت، اگر آیی به دیدارم

در میخانه می‌بندم، ز دل مستانه می‌خندم
میان مردمان گویم، تو را من دوست می‌دارم


فروغ قاسمی

ما نسل بشر همگی فکر می کنیم

ما نسل بشر همگی فکر می کنیم
در ایستگاه اول
بدنیا می آئیم
زندگی می کنیم
و عمر خود را
فقط به سمت  ایستگاه آخر
طی می کنیم
و هرگز نمی دانیم
آیا ما در واقع در ایستگاه اولیم
یا اینکه
ایستگاه های هفت گانه را طی کرده
اینک شاید در ایستگاه آخریم
در مسیر عبور از نور و تاریکی
فقط گذشتن از مرز این تن امکان پذیر است
بدن ما همانند ماشینی
نو و سالم
یا اینکه کهنه و فرسوده
در اختیار این راه و سفر ماست
ما انسانها فراتر از چیزی هستیم
که دانشمندان و تاریخ نویسان باز گو می کنند
طوفان درون قلبها
در این دوران
فراوان است
و با آشوب در دلهای پریشان
و دورشدن از اصل خود
و تن و روح را ب شیطان درون دادن
هرگز مفهوم
در مسیر ایستگاه آخر بودن را
نخواهیم فهمید
شاید ایستگاه آخر
در مرز این خاک و بوم  نباشد
شاید اصلا ما در دوران اصلی خود نباشیم
شاید در این جسم فقط مابین چند ایستگاه
گمگشته  و آواره باشیم
شاید هم نژاد ما نسل بشر
آدرس گم کرده و
سوار بر قطار سرنوشت
خود نباشد
در مسیر ایستگاه آخر بودن
زمانی برای هر کس قابل فهم است
که هر شخصی از آن برداشت خود را داشته باشد
من اسی در راه عمر
بسیار در این مورد دیدم و شنیدم
ولی هرگز راه عبوری آسان را
برای کسی  ندیدم
گویی ما انسانها فقط
به دور خود می چرخیم و
این روح در بند تن را آزار میدهیم
در راه عمر آنرا فرسوده و پیر
در آخر تحویل خاک گور می دهیم
و هرگز ب این فکر نیستیم
اگر ما دارای روحی بیدار هستیم
پس چرا آزادی را از خود گرفته ایم
هر انسانی قادر است و می تواند
به نقطه ای برسد ک ایستگاه ها را ببیند
و حتی از آنها عبور کند
و زمانی ک به ایستگاه آخر رسید
دوباره
برگردد و هر دو جهان را با چشم دل روحش
ببیند
و یا اینکه
مرگ را هم در روح شکست دهد
شاید هم عبارت
در مسیر ایستگاه آخر
فقط فریبی باشد در راه عمر
شاید هم عبارت
در مسیر ایستگاه آخر
علمی باشد که در آخر
رمزش در این جهان هستی بدست آید
و ناگفته هایی
برای تمامی مردم روی زمین آشکار گردد
نوری در ذهن و اندیشه مردمان وصل آید
کلید رفت و برگشت گذر از زمان و دوران
براحتی در دستان اهلش افتد و
دارای قدرتی و جانی فراتر از
مردم روی زمین گردد
شاید هم عبارت
در مسیر ایستگاه آخر
فریبی بزرگ در راه جهان خلقت بشر باشد نهو
همه چیز همانند
پشت رنگ یک تابلوی نقاشی

پایانه عمر گر ممات است

پایانه عمر گر ممات است
این مرگ ادامه حیات است
ره توشه این سفر یقینا
تسبیح خدا و صلوات است


محمدحسن مداحی

اگر زلیخا در جهنم میسوزد

عَیر زلیخا جهنم دهَ یانیر
عَیر مجنون عوتون عورتاسین دا باغرر
منده ایستیرم جهنم دهَ یانیم
ایستیرم سَسیم قرانخ دا دولانسن باتسن
دِییم ای خلقِ خدا مندهَ یانیرام عشق عوتونا
فتبارک الله احسن الخالقین عوتونا

اگر زلیخا در جهنم میسوزد
اگر مجنون در میان آتش ها فریاد میزند
من هم میخواهم در جهنم بسوزم
میخواهم صدایم در تاریکیه جهنم بپیچد و بگیرد
بگویم ای خلقه خدا من هم به آتشه عشق می‌سوزم به آتشه فتبارک الله احسن الخالقین میسوزم


الهه شکاری