رفتـی و دل ، تنگتر شد با غمت ، همخانه ام
مـن همـان معشوقِ دلتنگت ، همـان دیوانه ام
رفـتـی و آیینـه ها ، بـا مـن غــریبـی می کنند
بـی تــو حتی با نگـاهم ، با خـودم ، بیگانه ام...
علیرضا تندیسه
مانده ام در خود که آیا من همانم یا که نه
مثل قبلا در نهادم می توانم یا که نه
برده ی حلقه به گوش سرنوشت تیره ام
صاحب و ارباب دنیا و زمانم یا که نه
پر ز شکم در ضمیر و روی آرامم نشان
پشت نقاب سکوتم من نهانم یا که نه
در تمنای نجاتم دست یاری ده کجاست
گم شده بین خیال و داستانم یا که نه
یک سوال و چند جوابم یک سر و سودا هزار
مانده ام آیا در این برزخ بمانم یا که نه
محمد حسین قیصرزاده
از تولد خوانده در گوشم ز اسرار نهان
خردسالی گوشه گیر و چاره در کار جهان
نوجوانی را به خلوتگاه تنهایی گذشت
برگهای دل بر سرشتی جمله راز محرمان
لاله زار آکنده با بوی تو بگشاید زبان
غنچه لب آوردهام روی تو بشکافم دهان
حال این من هم همانم بی زبانی را زبان
باده خواهان آیم و آزاده خوانم هر زمان
جان جان آرام جانانی و گریان بی امان
سرو مانایی مان را قامت هفت آسمان
محمدرضا پورآقابالا
امشب کنارم گوهری ، نایاب دارم
انگشترخود را نگینی ناب دارم
موج نگاهش می درخشد در نگاهم
وقتی درآغوشش نسیمِ خواب دارم
در کنج خلوت از دلم ، با خاطراتش
همچون صدف گنجینه ای درقاب دارم
هرشب تماشایست رنگ برکه ی دل
زیرا ، یکی زیباتر از مهتاب دارم
با هر نفس در خلوتم ، دلتنگ یارم
من بی قرارم بس دلی بیتاب دارم
دنیا بداند عاشقم ، مستم ، خرابم
درباغ خود نیلوفری شاداب دارم
ارسلان رشیدی
پیر و زخمی شده ی یک غم پر تهدیدم
از غمش یک تب وامانده ی در تبعیدم
شمع شیدا دل پروانه به آهی می کُشت
من به یادش همه شب تا به سحر رنجیدم
مرغ عاشق اگر از جور فلک می نالد
جور صد بار بلا دیدم و من جنگیدم
دل گرفتار غم از حادثه ها می گرید
رو به گریه ندهم از غم او خندیدم
شور یک آتش خاموش تو بر بادم داد
می گریزم ز شرر طالب یک خورشیدم
خدیجه سعیدی
آتشِ خاطرات سر سبزَت
شعله ور می شود
هر دَم،
عشقِ خاکستریِ من
نه گریزی
نه وصالی
این عذاب دلپذیریست
نه صدایی
نه سکوتی
این سرود دلنشینی ست
نبض احساسم
پُر از توست
سوز آوازم
پُر از توست
سرخ و سبز و آتشینی
عشق خاکستری من
مهدی عبداله زاده
نشدقسمت بجزحسرت،زعشقت
عاقبت مارا
چسان آرام بنمایم،من آخرقلب
شیدارا
زعشقت دلبرابنگر،شدم رسوایِ این عالم
کجاپنهان نمایم من،بفرما قلب
رسوارا
ندانی تاسحرگاهان،چه میریزد ز
چشمانم
بیاهرشب تماشاکن،تواین امواج
دریارا
مکن محرومم ازدیدن،توازرخسار
چون ماهت
توهردم دلبراازما،مگردان رویِ زیبا
را
نباشی پیش من یارا،چه حُسنی
دارداین عمرم
بیابس کن جدایی ها،نخواهم بی
تودنیارا
شَوَم مست ازدوچشمانت،نقاب ازچهره ات بردار
مکن منعم ز دیدارت،مپوشان چشم شهلارا
بیادرعاشقی جانا،شَوَم مجنون تو
هم لیلا
مکن کاری نمود شیرین،برو راهِِ زلیخارا
ز ما دوری چرا ای مه،نمی پرسی زخودیکدم
زهجرانت(خزان)آخر،چه سازد بی توشبهارا
علی اصغر تقی پور تمیجانی
می رود این عمر مثال باد و من در حیرتم
نه به من کس عاشق و من عاشقی در حسرتم
تا که چشم بر هم زدم پائیز نشسته پیکرم
با بهار کوتاه نشستم آشنای غربتم
همنشینی با سکوت و با جدایی کرده ام
گاه میان خلوتم در آرزوی صحبتم
شاعری جا مانده ام از آخرین کوچ غزل
در میان قافیه گم گشته ای در حسرتم
من خریدار هوای عاشقی هستم ولی
عاشقی گمگشته در بازار نرخ و قیمتم
ایوب محمدی