آرزو دارم برای هر کسی قسمت شود

آرزو دارم برای هر کسی قسمت شود
هر کسی کربلا رفته میداند
در ورودیِ حرم شیبی به پایین دارد
روی آن شیب طلبید روزی مرا آن یارم
اولین بار بود
رو به پایین روی آن شیب لحظه ای لغزیدم
خوف کردم از زمین خوردن
بدتر این بود غرورم له میشد
در میانه چشم مردم با زمین خوردن
نرده ای بود آن را گرفتم
تا به پایین ترسان رفتم
آن زمان غافل بودم
غرقه در لذت از زیارت بودم
مثل خواب بود گویی که مست بودم
درمیانه مستی از بوی حرم
من نفهمیدم اصلا چرا؟
آن بهشته روی زمین گودال است....
وای بر من امروز بعد از روز ها
ناگه افتاد به یادم آن شیبُ آن لغزش
بر سرم آبی انگار ریخت
داغ بود یا سرد ندانستم
بس که من آنچنان آن لحظه درگیره مصیبت بودم
گفتمش وای حسین جانم
شیبِ گودال همان‌قدر تند بود؟
وای نه اربابم
پای شما هم روی آن شیب لغزیده بود؟
یا که تندی شیب حتی بیشتر بود؟
صحرا بود؟
خار بود
سپاهی در مقابل نابرابر بود
آفتاب سوزان بود
تشنگی بود
غربت بود
ناله هایِ کودکان بود
نامه هایِ کوفیان بود
یا که نه... عشقی بس عظیم شما را
سوی آن یارِ دیرین خدا کشانده بود
شمر و یارانش شبیه انسان بود؟...
.... یا کفتار بود؟
آخ مولایم کمرتان چرا خم شده بود؟
آن علمداره شجاع ، عباس ، کجا رفته بود
آن جوانه شِبهِ پیغمبرت هم رفته بود؟
آن اصحابه وفادارت حسین جانم ، همه رفته بود؟...
.....در میانِ این قوم
ای وای برمن
آقایم تنها مانده بود...
قبل از آن تنهایی اش
ای وای بر من
طفل شش ماهه اش را هم راهی کرده بود
وای زینب را بگو روی آن بلندی ایستاده بود
وای دختر هایت، آن سه ساله
وای سجادت در تب تشنه مانده
وای در کنار گهواره
مادری گریان بی علی مانده
وای اربابم حسینم
من دگر تاب ندارم
گویی انگار من هم تشنه ام
گویی که از این دنیا، من هم سرگشته ام
وای بر من وای بر گناهانه کرده ام
وای بر آن لحظه که اربابم شما را رنجانده ام
یا حسین جانم این غم مرا تا عمر دارم بس است
این که ....
ای وای....حتی فکرش هم بد است
این که مباد من هم لحظه ای در زندگی
مثل آن کفتار ها رفتار کرده ام....
این که مباد لحظه ای در زندگی
قلب های معصومِ شماها را
با سیاهیه گناهانم رنجانده ام...


الهه شکاری

رنج بسیار کشیدم که بمانی و نشد

رنج بسیار کشیدم که بمانی و نشد
باز بر حال دلم نغمه بخوانی و نشد

من شدم غرقه به اشک و گر از یاد تو رفت
خواستم دردِ دلی باز بدانی و نشد

تنها شدنم از سر دل تنگ شدن نیست ولی
سالهاست منتظرم ز خود برانی و نشد

چه کنم من همه شب یاد تو در دل دارم
صبر کردم که غم دل بنشانی و نشد

آمدم تا که فراموش کنم اینبارت
هرچه کردم نشد و تو خود بدانی و نشد


امید صادقی

این بودنم غریب است

این بودنم غریب است
این زندگی نصیب است
حوا نجـات مان دِه
آن سیبِ سرخ فریب است

در سرزمین تسلیم
آنجا که کوثری هست
هر میوه ای نَچینی...
آن میوه‌یِ غریب است

آدم چرا چشـیدی...
این مزه اش سقوط است
آن سرخ نیست که دیدی
رنگش بسی کبـود است

در سایه سار طوبی، بینا شدن
در غایتِ ذُنوب است
در مُلکِ روشنایـی
شیدا شدن غروب است

ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ

عیبی ندارد حوّا...
آن گُنه در آنجا عذاب است...
هر سادگی که کردی
اینجا عین ثواب است

آی آدمُ و اِی حوّا
اینجا بساط ،که آن نیست
بر دیده ات بیَفزا...
اینجا که لامکان نیست

آی آدمُ و اِی حوّا
اینجا اسمش زمین است
یعنی بجای ممنوع
معشوق در کمین است


(آی آدم دستِ حوّا رابگیر
اینجا سرزمین بید مجنون است
جای ترس نیست...
اینجا ابلیس محزون است...)

آرش خزاعی فریمانی،

بر ما ببار

بر ما ببار
ای خدای باران
اشک های فرشته هایت را

پروانه مدی

من حال تورابعید کردم مادر

من حال تورابعید کردم مادر
گیسو ی توراسفیدکردم مادر
هی برگ به برگ‌کندم از تقویمت
یک عمرتوراشهید کردم مادر

رضا علی اکبری

شاید کنار میروی از من کنار تر

شاید کنار میروی از من کنار تر
بر چشم من برود تیغ خارتر
شاید شبیه عشق نباشم ولی بدان
چون عاشقی شده‌ام صدهزارتر
در بازی زمانه چنان باختم عشقت
از لی لی و یه قل دوقل و از قمار تر
این قلب من شده دربست عاشقت
انگار گرفتی تو مرا انحصار تر
مجنون سربه زیر تو بودم چه ساده‌تر
لیلای من شده‌ایی آشکار تر


سیروس آقاپور چوبر

هستم اگر می روم

خط اول این شعر از عطار هست که در جواب آن در مسابقه شعرچنین ادامه دادم
هستم اگر می روم
رستم اگر بسته ام
بسته به بسته عشق
بی خبراز حال من
آنکه نشد جان من
جان من و آه من
سینه هم ساز من
تارم اگر ساز شود
ناله پر جان شود

باغم اگر گل شود
شبنمش خنده پر گل شود
خسته ام و خسته ام
بر آه دل بسته ام
مهرم اگر مهر شود
زنده و پاینده ام
نام به خریدار عشق
عشق یوسف گم گشته ام
میگذرم بر دلم
بر دل بی چاره ام
بر غم بی ناظرم
پنجره ام باز شد
چشم دلم راه شد
خاطر فرخنده شد
وقت به ملا قات رسید
هدیه به جانان رسید
رقص دلم بر خنجر بران شد
اشک دلم ناب شد
از دل بی تاب شد
ساغر و ساقی عشقم کجاست
می و میخانه جانم کجاست
مرهم دردم کجاست
میچکد از چشم من
اشک من و خنده ام
چون رخم به جانان رسید
می برم و می دهم
مهر او به جان خویش
می درم ومی برم
قلب دلم به افق
می زنم نقش خون به افق
زیبا به زیبا شوم نقش دل جان شوم

منصور دادمند

کاش میشد همه ی خاطره هایت با عشق

کاش میشد همه ی خاطره هایت با عشق
کنج این سینه ی دلتنگ دلم حک میشد
آه افسوس که جز درد در این سینه نماند
هر چه کردم که کنم پاک ولی لک میشد

محمود مقامی