درختی خشک و بیجان در کویرم

درختی خشک و بیجان در کویرم
نَدانم چیست تقصیرم اسیرم

نَدانم که چه شد برمن چه کردم
که خورشیدَم زَند بر پیکرم شلاق هَردم

به صبح و ظهر و عصر و شام
اسیری در کویرم تشنه در دام

به دل دارم آرزو بینم بهاری...
بهاری سبز و خرم کنارم جویباری

آرش خزاعی فریمانی، میرزا

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.