کابوس می شوند
رویا ها
همچو درختی
که زیبایی را
در پاییز می دید
فرهاد جوان
ای عشق شبی در دل من تاب بیاور
از مِهر رُخش پرتو مهتاب بیاور
در این شب ِ ظلمانی ِ پُر دغدغه من
بر چشم ِ نخوابیده کمی خواب بیاور
دل را که هوایی شده در قالب این تن
با وصف کمالش غزلی ناب بیاور
بهر دل ِ بارانی ِ آشفته ی عاشق
یک جام ِ پُر از وسوسه شراب بیاور
چشم ِ دل ِ من سیر شد از صحبت شیرین
صدها سخن ِ سرزنش ، عتاب بیاور
عشق است و خصوصیت ِ عاشق کُشی ِ محض
جان بخشی ِ من قدری اضطراب بیاور
وقتی که به گردن زدنم می رسی ای دوست
حتما قدحی بهر دلم آب بیاور
فریما محمودی
من از شب و سیاهی و تاریکی می نویسم
تو امید به صبح و روشنی و فردا میدهی
من از تنهایی و غم می گویم
تو قهقهه مستی سر میدهی
می گویی باز خیالاتی شده یا عاشق و شیدا
چه بگویم از این شبهای غمزده تکراری
آرامش ندارد ساحل این دریای طوفانی
آشفته دلی در خواب و بیداری
کاش رهایم می کردی
کابوسهای تن خوره دقیقه های فکرآشوبی
زخمهای مانده بر دل
ترکهای عاشقی بی سرانجامی
چه حس غریبی است
عاشقی
بد دردی است
می چکد قطره اشکی
از چشمانی که رنگ خواب گرفته نه سیاهی
چشمای پر حسرت و
غزل های عاشقانه دل خسته
من در این غربت تنهایی
چشمهایت را ندارم
کمی نزدیک تر بیا تا ببینم
در آینه چشمانت
تصویر غمزده شبم را
شاید تو هم دیده ای دردم را...
باز قهوه ام سرد شد...
عسل ناظمی
در جذبهی آواز تو
در زخمههای ساز تو
در فرصت پرواز تو
من پر شدم از شعر و شور
من پر شدم از شعر ناب
شعر زلالم مثل آب
دور از تماشای سراب
رفتم به سمت عشق و نور
رفتم به آغاز خودم
تا عمق اعجاز خودم
تا گل کند راز خودم
در لحظههای این عبور
در لحظههای این سفر
وقتی که هر دم بیشتر
دیدم تو را در هر نظر
آگاه و آرام و صبور
سمت نگاهت آمدم
تا روی ماهت آمدم
یعنی به راهت آمدم
همراه تو تا اوج دور
همبال پروازت شدم
همبغض آوازت شدم
مسحور اعجازت شدم
تا پر شدم از شعر و شور
شبنم حکیم هاشمی
ایتا..........................bagheri6298q
حفرههای نِی
نوا برمیآورند
که گریز نیست ما را
از دایرهی سبب
و فاخته همچنان
در تاریکنای لکنتِ زمانها
میپرسد:
کو...کو...کو...کو...؟
bagheri6298q.........ایتا
آب اما
به شبِ چهارده
برانگشت خویش مینشاند
حلقهی بیسببیها را.
حسین صداقتی
بیا که دیگر آمدنت دیر می شود
زمانه پشت ثانیه ها پیر می شود
بیا که قلب زمین بی تو مجروح است
و آسمان بدون تو دلگیر می شود
بیا که عاطفه ها بی تو می میرد
وعشق ها بدون تو شمشیر می شود
بیا که واژه رستن بی تو می خشکد
و نغمه های رهایی ترانه زنجیر می شود
بیا که پنجره ها بی تو بی تابند
وچشم ها به راه تو تکثیر می شود
بیا که صفا دوباره با تو می آید
و عشق زیر پای تو تقریر می شود
بیا که حقیقت همیشه در کرانه توست
وعدل به دستان تو تصویر می شود
اگر بیایی تو ای آشنای نور
تمام جاده ها به راه تو تنویر می شود
مهدی عبداله زاده
اگه ایتا دارید سربزنید
bagheri6298q@...........حال خوب
... به نرخ شب،
نانی
هرگز نخورده ام!
آبی نیز دارم اگر،
از _ چشم هایم _
قرض گرفته ام!
محمد ترکمان