پچ پچ می کنند مزه ها

پچ پچ
می کنند مزه ها
گوش پاییز
زنگ می زند


فروغ گودرزی

کاش واژه را جان بود

کاش واژه را جان بود

می نوشتم درخت
می‌رویید

می نوشتم سبز
سبز می‌شد

می‌نوشتم ابر
می‌بارید

می‌نوشتم قفس
باز می‌شد

می‌نوشتم پَر
پرواز می کرد

می‌نوشتم او
می‌آمد

می‌نوشتم عشق
دوستم می‌داشت

حمید مرادی

به خودم گفتم

به خودم گفتم
در پی چشمانش برو
مست چشمانش،
روزهاست در خوابم

فروغ گودرزی

در من دوباره متولد شو

در من دوباره متولد شو
خیالت راحت،
دوباره تولدت را خود جشن می گیرم
فروغ گودرزی

زن ها پیچیده اند

زن ها پیچیده اند

ساده ترین راه

دوست داشتن آنها ست


پرویز صادقی

محبوبم !

محبوبم !

آنچه با تو احساس می کنم

هیچ بهاری با گل ها نمی کند

و هیچ رایحه ای

پروانه ای را چنین برنمی انگیزد

کار دلم از واژه ها گذشته است

آنچه تو در من می نگاری

اثر فاخر دست های فصیح تو ست


پرویز صادقی

خدا را تو ای زندگی! چیستی؟

خدا را تو ای زندگی! چیستی؟
دمادم ز تو مرگ و خون می‌چکد؛
تو اصلاً شبیه خودت نیستی.

محمدرضا_روزبه

شدم علیل و ناتوان از عشق و نگاهت مجنون

شدم علیل و ناتوان از عشق و نگاهت مجنون
قسم به شکل جهان به شکل  جوانت  مجنون
به رسم پابوس تو من اگر دوباره زنده شوم
کشم بسینه ببوسم از لب و دهانت مجنون
تو  گریه مکن فدای تو بهشت و برزخم باشد
چه ها کشیده ای بگو‌ بسینه کشانمت مجنون
دلم چه کرده ای بمان آسوده بگویمت اکنون
سخن به سخره مگو بدان بخوانمت مجنون
فدای تو شوم این روح خسته در عالم عشق
به بیابان گذر کرده ام بخوان بنالمت مجنون
بمان که دلم مریض شده از آن روی زیبایت
مرو عزیز منی کنون به دل نشانمت مجنون
قسم بجعفریت ما را بگیر و مرحمتی میکن
سپیده خسته شده ، به عشق نهانت مجنون

علی جعفری