دوست داشتن را
که نمی شود
مدام بنویسی . . .
دوست داشتن را
باید نفس بکشی . . .
رعناابراهیمی فرد
تو مرا وادار می کنی
برای خواستن ات
هزاران جان داشته باشم
پرویز صادقی
عشق تنها
یک بار اتفاق می افتد
آنکه دو بار عاشق می شود
اصلاً عاشق نبوده است
پرویز صادقی
یا خودت یا مادرت باید مسلمان می شدی
عاشق این سرزمین و خاک ایران می شدی
چشم هایت را نمی بستی اگر بر روی این
می توانستم بگویم اهل عرفان می شدی
اصلا از اول اگر بودی کنار اهل دل
بر سر اهل قلم سر بند و روبان می شدی
شک نکن با اینهمه ادراک و استعداد و هوش
لااقل سطان جنگل نه ولی خان می شدی
بی گمان حق تو را هم مثل بعضی خورده اند
شاید الان می شد و قاری قرآن می شدی
من خودم در ماندم از دنیا نمی فهمم چرا
باید از بیراهه داخل در شبستان می شدی
در دهن یا لفظ می گویی که غیر انسانی است
این چه یعنی ؟ یا چه می شد مثل انسان می شدی
سعید غمخوار
عشق
هجرتی ست از دنیا
به بهشت گم شدهٔ چشمانت
پرویز صادقی
من که روی از همه عالم به وصالت کردم
شرط انصاف نباشد که بمانی فردم
راست خواهی تو مرا شیفته میگردانی
گرد عالم به چنین روز نه من می گردم
خاک نعلین تو ای دوست نمی یارم شد
تا بر آن دامن عصمت ننشیند گردم
روز دیوان جزا دست من و دامن تو
تا بگویی دل سعدی به چه جرم آزردم
حامد دهقان
رنگ تنهایی من
نه سیاهست نه سفید
درست مثل برزخ
در انتظار تو وا مانده ام...
ویرا بختیاری
نه دیگر این هوا بوی تو را میدهد
نه این دل تو را فراموش میکند
قلم دیگر توان ندارد
دیگر توانِ التماس را ندارد
گرمای خورشید داغ تو را تازهتر میکند در دل
رفتی و گلها تشنه شدند
رفتی و ماه برای همیشه پشت ابر ماند
رفتی و رَدِه پایت عزرائیلِ شب ها شده
امیرحسین علوی
نی بزن مطرب مرا جز تو نباشد همدمی
شایدم امشب براین زخمم گذاری مرهمی
نی بزن مطرب دلم آکنده ی درد و غم است
گوئیا بر حال زارم، عالمی در ماتم است
نی بزن مطرب نوایت بوی هجران می دهد
این نسیم الرحیل از کوی جانان می دمد
نی بزن مطرب که شرح حال من ناگفتنی است
نی بزن کاین آتش دل، بارها افرُختنی است
مطربا بنواز نی را، امشبی با ما بساز
در بساط غمگساران، طول شب باشد دراز
نی بزن مطرب نوایت با دلم هم ساز شد
تا رسید آوای سازت، عقده هایم باز شد
نی بزن مطرب مرا در این جهان غمخوار نیست
در دیار غربت و غم، کس مرا همیار نیست
مطربا بگذشت عمر و یادی از من، کس نکرد
با قدومت دیگر اکنون، کلبه ی من نیست سرد
مطربا با نی نوایت بزم مان شاهانه است
تا قیامت این نوا را لحظه ای ندْهم ز دست
حشمت الله محمدی