روزی رسدعمرت تمام است
تیک تیکِ زمانت به تمام است
بگزار بطالت نرود زمان ساعت
یا هدرنباشد همهتیک تیکی ساعت
اینها همه لحظه هایِ عمر است
قدرش تو ندانی همه ظلم است
بگزار تباهی نرود اعمال کارت
برداشت قشنگی باشددر لحظه یِ کارت
نوشخاری مردم همگی باد هواهست دیدارخدارابچسب,عشق خدا هست
در شلوغی دنیایِ فانی
گُم نکن مسیری که خدا هست
غافر زدَرِکعبه یِ او هست
دیدارِقشنگش به خدا هست
مهدی میرزاپور
آن نخستین لحظه یدیدار, یادم هست
دم بهدم دود و دم سیگار یادم هست
داخِلِ لیوان برایم چای می دادی!
انتظار شربت افطار, یادم هست
پشتِ گوشی صحبت از آینده می کردی
تا سحر هم صحبت وبیدار ,یادم هست
رو برو در صورت خورشید می دیدم
عطسه کردم بس شدم بیمار, یادم هست
خواستی تب را کنی پایین به این باور
کهنه را تر کردی و تکرار, یادم هست
رمز و راز گوشیام را باز می کردی
هی رسید از تو به من آزار, یادم هست
سیدظاهرموسوی
دلم بر می خیزد
از روزنه ای بی خورشید
و همه ی تنم
بنفشه ای می شود
در باد
چیزی از نور تو در من جا مانده
و گرده ی خیالی از آفتاب
چگونه این شعر وحشی را
از ریشه در آورم؟!
مرضیه رشیدپور کیمیا
دل دیوانه صور اسرافیل را میخواهد
دلم گریه یعقوب اسماعیل را میخواهد
خسته ام زین همه غوغای دل میدانی
دلم آغوش سرد عزرائیل را میخواهد
بس که سخن گفتم و هیچ که هیچ
دلم آشوب و هیاهوی ایل را میخواهد
بس که دست و پا زدم و باز بینوایم
دل چون قابیل مرگ هابیل را میخواهد
دلم آماده یک خواب ابدی است
این دلم چاه می کند بیل را میخواهد
چون یوسف گمگشته راه گم کردم
دل گمگشته پیغام جبرائیل را میخواهد
علی مرتضی موحدی
بنوازید
بر تار گیسوانم
شور جوانه ها ی بهاری را
تا فرو ریزد
بهمن
سالهای بلندش
فاطمه_انصاری..مراسخوانی
خوش آمدی که داستانی از تو خوش باد
یک داستان راستانی از تو خوش باد
ماه و پلنگ و ضامن آهو شدن ها
ماه و پلنگ و آسمانی از تو خوش باد
دنیا حریف من نخواهد شد یقینا
جان مرا خط امانی از تو خوش باد
زیبد اگر صد بار در شوقت بمیرم
ترکیده های استخوانی از تو خوش باد
در حلق نور آسمان شبنم بنوشان
زیبایی رنگین کمانی از تو خوش باد
آمیزه ی دریا و جنگل ماندی ای خوب
یک عاشق مازندرانی از تو خوش باد
من می زنم گاهی به نعل و گاه برمیخ
خوشبختی هر دو جهانی از تو خوش باد
سیدقاسم حسینی سوته
آوایی مرا میخواند
به گمانم هزاران سال است
در تاریکی عمیقِ کهکشانی
سیاره ام گمشده است
مدهوشِ تلئلو کدامین ستاره ام!؟
—
مَستم آنقدر که نفهمم
دلم از غُصه ی مهتاب ,مرده است
غَمَم آنقدر ,بلند است
که ندانم ,به چه لبخند میزنم گاهی
همه شب در وهمَم
خوابم از چیدنِ ستاره ها پژمرده است
مسعود بهادری