ورق می خورند برگها
پیچیده عطر زنبق
لا به لای موهای زن درون عکس
زیتا رضایی
از رایحه ی مست تو (عَطـّـــــــار) خَمار است
وز فال لَبِ کاپِ تو (حافـــظ) به حصار است
(سعــــــــدی) به گلستان تو حیران شده جانا
(وحــــشی) شدن از مستی رخسار نگار است
این نظم که بر دفتر (مــنـظـــــومـــه) نگارند
مجنون,, لقب بوده, (نظامــــی) پی یار است
(طاهــــــــــر) شده عُریانِ خیالْ از همه عالم
(حـــــــــلاج) چرا قهقه مستانه به دار است؟
من (مــــــــولـــــــوی)عهد تو با شوق وصالت
(اقبــــــــــال) منُ و خال لبَتْ, درخور کـار است
(درویــــــــــش)که شد شاعرو مستانه سراید
از روی تو و مــــوی تو و چشـــــم نـــگار است
امین رشیدی
اندیشه امام خمینی (ره)
با نام قرآن چشمه جوشان زنده هستی
در لذتی آرام و پنهان زنده هستی
از تن و از د لهای خیس عارفان پرس
دین با تو با یاد شهیدان زنده هستی
حال هزاران آیه در یادت خروشید
اینسان که در غوغای اذهان زنده هستی
با مهرسازان جهان بین همنوایی
هم زاده ی نسل شجاعان زنده هستی
رفتی که زیر بارش ایمان بمانی
در آسمان ها مثل قرآن زنده هستی
بنویس که مهمان تو را صبری نمانده ست
ایران به قربانت که اینسان زنده هستی
در رفتن فریادهای این غزل نیز
ز امروز تا تنویر انسان زنده هستی
آن شب که رفتی روز فصل آید دلم یاد
در لوح دین چون ماه تابان زنده هستی
هادی جاهد
ما در ره روح معنا به دنبال حبیبیم
محبوب در این فکر کز آن ما بی نصیبیم
نفرین به چنین روز که اینگونه غریبیم
مبهوت ز بی مهری او خود بفریبیم
نه سرد نشو دل که همواره شکیبیم
سوگند که عاشق تر از هر چه رقیبیم
امید شود به باورش هر دو نجیبیم
آرامش هم شویم و بر غصه طبیبیم
ما گر ز شما دور, در افکار قریبیم
شبگرد, برای تو و تارا ما ادیبیم
افسوس ولی در نظرت ما چه عجیبیم
تو بر دل ما خندی و ما خود بفریبیم
محسن علیزاده
هیچ چیزی در جهانِ ما تماشایی نبود
عدّهای نادان,کسی دنبالِ دانایی نبود
گر که مردم میپذیرفتند جبرِ مرگ را
هیچکس درگیر داغ و جورِ تنهایی نبود
گشتهام دنیای فانی را بجز آغوشِ یار
در جهانِ رفتنیها, جای زیبایی نبود
زندهدل در راهِ وصل از جانِ شیرین هم گذشت
مانده در بند فریب آنکس که اینجایی نبود
هر چه را آموختم در مکتبِ آزادگان
تازه فهمیدم بجز حرف الفبایی نبود
از غم و رنج و فریبِ زندگی آسوده باش
دردِ آدم را از اول هم مُداوایی نبود
مریم جلالوند
خلوتی من در منِ بی سودا غوغا میکند
کاش میشد لانه ای به گناه تو پیدا کرد
مگر میشود تو را به باد سپرد
آن کس موفق است که تو را کسب کرد
سود این دل که مرا خراب کرد
نیست چیزی جز دلی که در امان نماند
همان که گویم راه من پایان یافت
شبی گذشت و جهان پایدار شد
تارا کاظمی
شاعر،
همیشه "فرهاد"
می شود!
کوه ها
همه فریاد
می شود!
فرشته سنگیان.
ساعت دیواری
تیک تاک کنان
فریاد میزد:
وقت طلاست!
رها فلاحی
پیش از آن
همه ی چشم ها
صدای زنی بود
در آن سوی رودخانه,
و برای هر سنگ
اشکی
در سطوحی معلق
تفکری عمیق می شد.
سطرهاست
نسخه ای از سکوت
این گونه که در آن
یک سره آمیختگی ست
با تو!
چون خیالت
بر پاشده ام, بر هم
و بالای من
درخت
و درختان
و مدام گنجشک ها
این هستی ی کلمات
چینه می کنند
در رگ های من
شاخه می برند
از این حرف ها
و سایه ی خورشیدی دیگر نیست
همه ی برگ ها را
گرفته اند از من...!
مرضیه رشیدپور