تکه هایی از بغضِ گلویم را می‌نگرم

تکه هایی از بغضِ گلویم را می‌نگرم
تا فرا گیرم، زیبایی آن چهره تو را
به زمان های مبهوت تکه‌تکه شده،میندیشم
که بار داده آید از سوی تو،مرا
اما چه کنم در این میدان غربت؟
هستیم درین میدان من و تو تنها
سخنان نهفته را برای که گویم در غیابت؟
ای دارنده‌ی سخنان نهفته در دلها
کاش دمی دیدم تو را با آسمان ها
زمین و آسمان چشیدند غربت غیاب تورا


تارا کاظمی

خلوتی من در منِ بی سودا غوغا می‌کند

خلوتی من در منِ بی سودا غوغا می‌کند
کاش میشد لانه ای به گناه تو پیدا کرد
مگر می‌شود تو را به باد سپرد
آن کس موفق است که تو را کسب کرد
سود این دل که مرا خراب کرد
نیست چیزی جز دلی که در امان نماند
همان که گویم راه من پایان یافت

شبی گذشت و جهان پایدار شد

تارا کاظمی