شب در آخرین مرحله ی زایش

شب
در آخرین مرحله ی زایش
هنوز درد می کشد
و صبح؛
می گرید!
بی واهمه, با صورتی کبود
در نوسان هستی
در حالی که بند نافش
در دستان موج؛ اقیانوس بودن را درمی نوردد
و سکوت
سرشار از امتداد باورهای تکراری
به تماشای شب نشسته...


پروانه آجورلو

مست و خروشانِ تو ..

مست و خروشانِ تو ..

حالِ پریشانِ من !

در خمِ ابرویِ تو ..

چشم گریزانِ من !

محوِ نگاهت اگر ..

زائرِ باران شده !

ای همه دلواپسی ..

جان تو و جانِ من !


بهنام زمردپور

لحظه ها از جنس خیال

لحظه ها از جنس خیال
نفس ها پر تپش
در آغوش ِ خوشی بوی غمی می آید ...

در دلم نقش ِ عشق
به نگاهی عمیق
مدهوش می ماند ..‌.

از سر ِ شوقی که
بی هوا
همراهم بود ....

چشم خاطره ها مصنوعی
به یک خاطره قول دادم‌ ؛
با وفا می ماند

بی هوا کوچه ها فریاد زدند
چه کسی می آید ...!؟

محبوبه برونی

عشق احساسی ست

عشق احساسی ست

که هرگز نمی پرسد می تواند باشد یا نه


پرویز صادقی

زندگی را زندگی باید کرد

زندگی را زندگی باید کرد
به سان سنگ در رود هلیل
گرچه موج می تازد
یا در این معرکه دل می بازد
می نشیند بر خاک
موج را می بوسد
زندگی را زندگی باید کرد
به سان سنگ در رود هلیل

صیقلی باید گشت

فاطمه زهرا ضیاالدینی

آه!! ای مهربانویِ غمزه وُ غزل

آه!!
ای مهربانویِ غمزه وُ غزل
دستی بکش بر شانه های ماه
بخوان الههٔ آب
بگو به فرشتهٔ باران
چندیست کویر دل را
جوانه ای روئیده
از جنسِ عشق
با بلورین غنچه ای
عنبرتر از عطر
منیرتر از ماه
که
محتاجِ نفسهای توست ای
شاهِ پریانِ قصهٔ پُر غصهٔ من

علیزمان خانمحمدی

سپاس از عشق ودرد, از آه

سپاس از عشق ودرد, از آه
سپاس از تو برای این قضاوتهای بی جا

سپاس از آن رفیقی که,..
دلم پژمردبرای هر نبودن هاش,..
سپاس از نارفیقی که, چو حسرت شد,..
تقاص جمع بودن هاش..

سپاس از هرکه روحم را تراشید,..
چه اشک ها و چه لبخندها که بخشید.

سپاس از معنی ومفهوم شعرهام,..
که روحم را ز خود برده به اوهام..



پ.ن:گاهی درنگی کنیم وسپاس گوییم از تمام همسفرهایمان چه عزیزانی که رنگین کمانی در
سروده هایمان شدند.وچه آنانی که آهنگی,..
تب دار و غم بار به آنها بخشیدند.
تلخ یا شیرین, یادگاری هستند از گذشته,
و امروز, واژگانی اند که در ملودی زمان ذوب شده اند.

گر یک نفست ز زندگانی گذرد
مگذار که جز به شادمانی گذرد.
(حکیم خیام نیشابوری)

سارا بیگلری

در آسمانها ساحت سو سو زیادست

در آسمانها ساحت سو سو زیادست
پرواز شوق خرمن گیسو زیادست
تا باد از سمتی به سمتی پهنه گیرد
پرچم به پرچم حمله از هر سو زیادست
تا می توانی بر فشار خود بیفزا
در منزل ما آدم ترسو زیادست
غوغای مشکوکی سرایم را گرفته است
در خانه هم روباه و هم راسو زیادست

ای باعث آرامش ابنا سختی
تا می توانی حمله کن همسو زیادست
لفافه ای پیچیده و مرموز داری
اینجا نگاه مبهم و کم کم سو زیادست.....
گیرنده ی این نامه‌ها دست سعید است
آری فضای فتنه ی سوسو زیادست

سعید آریا