| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
جانا !
به خرابات آ
تا لذت جان بینی
جان را چه خوشی باشد،
بیصحبت جانانه...
"مولانا"
از پسرک فقیر پرسیدند :
تا بحال دروغ گفته ای ؟
پسرک گفت :
دروغ هایم زمانی شروع شد
که موضوع انشایم این بود:
تابستان را چگونه گذرانده اید ؟
دکتر علی شریعتی
عشق را هر روز می بینم زبانش را نمی دانم
عاشقش هستم ولی طرزِ بیانش را نمی دانم
در درونِ باغی از گل مثل یک پروانه می چرخد
او نگاهم می کند...من ترجمانش را نمی دانم
تا که می خواهم بگویم از دلِ شیدا و مجنونم
می رود.. پَر می زند دیگر نشانش را نمی دانم
او نمی پرسد ولی من هم شبیه او نمی پرسم
من نمی پرسم از او سود و زیانش را نمی دانم
روی سر می چرخد و اما به دستانم نمی افتد
من دلیلِ اینهمه شک و گمانش را نمی دانم
بارها رفتم بگویم...بارها من دیده ام او را
شاید ایراد از من است و من جهانش را نمی دانم
او کجا کی می نشیند روی بام آرزوهایم...
من نمی دانم..نمی دانم زمانش را نمی داانم
سعید غمخوار
دوباره رقص قلم رفته رو به عیّاشی
سلام چهره ی زیبای بوم نقّاشی
نمای صورت تو قابل کشیدن نیست
ملقّبم به هنرمندِ نابلد, ناشی
غریب خانه ی دل روشن است با نوری
بیا به پهنه ی این کهکشان کنکاشی
بخوان دوباره نوای وصال دل ها را
که بند بند وجودم ز هجر می پاشی
من آمدم سر قلّه نشانی از تو نبود
قرار بود شبی پا به پای من باشی!
بهانه ی غزلم ای همیشه همراهم
نگو دوباره غزل؟ نازنین پرخاشی...!
کبوترانه دلم در هوات پرسه زده
برای زخمی بالم بریز پاداشی....
به اشتیاق تو روحم شکوفه می زند و
دوباره رقص قلم رفته رو به عیّاشی...
معصومه بیرانوند
تن؛ های تنهایی را دیده ام...
هم چون خودم
ک حتی اگر همه مان گرد هم آییم باز تن؛های تنهاییم...
زمانه خوب درسمان داد
ک جز خودمان هیچ چیز و کسی ما را نمیفهمد...
سحرزارعی
شب است
و حلقه ی ماه
در گوشواره ی دختر پاییز مانده است
شب بلندی است
به ارتقای درخت کاج و زمین
به تابیدن ابرها در هم
براستی یلدا
تو از کدام دروازه
سرزمین مادری ام را
به گیسوان بلندت
به یک دقیقه
کشاندی
معصومه رمضان زاده کرمانی

