آمدی تا دل و جان با تو پر از عشق شود

آمدی تا دل و جان با تو پر از عشق شود
فصل غمگینِ خزان با تو پر از عشق شود

آنچنان عاشق من باش که تا آخر عمر
در دلم هر ضربان با تو پر از عشق شود


باز هم عطر تو را معنیِ شعرم کردم
تا که این شعرِ روان با تو پر از عشق شود

عطر اندام تو در کل جهان می‌پیچد
که زمین یا که زمان با تو پر از عشق شود

تا که بانوی منی مستی من بسیار است
آمدی تا دل و جان با تو پر از عشق شود


مهدی ملکی الف

دل ما شوره زارنبود

دل ما
شوره زارنبود
که
درآن
غرق شوی
دل ما
تونل وحشت نبود
که
فریادکشان
از آن
رد شوی
دل ما
کوچه باغ
فصل
میوه بود
چون
تندباد
شاخ
و
برگ
شکسته
جا
گذشتی
..

پرشنگ بابایی

نه او حرفی برای گفتن داشت

نه او حرفی برای گفتن داشت
نه من می توانستم در چند کلمه
تمام‌ وجودم را بیان کنم
هوا تاریک‌بود
با سکوتی سخت
هوا هم سرد
بادی‌ وزید و او را به آغوشم چسباند
دست هایم را روی شانه‌هایش گذاشتم
و او را محکم‌به آغوشم فشار دادم
تا بدنش از لرزش بایستید
خدا لبخندی زد و گفت..
بهترین لحظه‌ست
برای خلق بهار


ساسان مردوخی

تو را من

تو را من

یک کویر باران تشنه ام

ترک خورده از دوری ات

پرویز صادقی

دلا دردی زدردم چاره کردی؟نه نکردی

دلا دردی زدردم چاره کردی؟نه نکردی
درد من دارد هوایی سر به کوی اشنایت؟
نه ندارد
یا که دارد
من ندانم
گویمت بشنو زمن این شرح درد بی قرارم
که من این یکدانه دختر می ربایم می ربایم
زدلت حال و هوایش
زسرت خواب و خیالت
زدریچه ی نگاهت می کنم نام و نشانت
خواستم این را بدانی
من نه اینم و نه انم
من همانم که ندانم.

صدف پیلتن

چنین یک صحنه یی هست آرزویم

چنین یک صحنه یی هست آرزویم
سر یک میز تو باشی رو برویم
تو هی با ناز قهوه نوش جان کن
ومن در وصف چشمت شعر گویم

شریف رها

با من باش

با من باش
که بی تو من
هیچ ربطی به عشق ندارم
پرویز صادقی