در دلی حبس

در
دلی
حبس
ابدم
که
شمشیرهای
جنگی
و
دیوارهای
سنگی
دارد.


پرشنگ بابایی

در دفتر دلم

در دفتر
دلم
افراد
به ترتیب
وفا
تنظیم شده اند
نه
الفبا
که یا نام
غریبه ای
اول است
و
الف
نام خویشی
آخر.


پرشنگ بابایی

راز دل

راز دل
در
حساب
حجاب
شرم بود
بشکند
قدم
شراب
که
به
راستگویی
پرده
برداشت
چنانکه
گویند
مستی
و
راستی.


پرشنگ بابایی

خدایا

خدایا
طلب هام
از
بدهی
پیشی گرفته
چک قول هام
برگشتی
خورده
توقعم
دندان
اسب
پیشکشیت
شمرده
هرچند
ته تغاری
خلقتم
اما
طبیعت
ازمن
آزرده.


پرشنگ بابایی

من آن کودک کر و لالم

من
آن
کودک
کر و لالم
که
در
جمعه بازار
دنیا گم شد
و
کس
زبان شاره
نمی دانست
و
همه جا
تعطیل بود.!


پرشنگ بابایی

بگذار در صبر

بگذار
در
صبر
و
سکوت
بایگانی شود
آنکه
دیروز
جاری
امروز
راکد
و
فردا
فیلم
مستند
خاطرات
خواهد شد.


پرشنگ بابایی

من نگاه را دزدیدم

من نگاه را
دزدیدم
و
دوچشم
سیاهت
به
شهادت
قاضی را
گفتند
تاریک
بود
و
ندیدم
سارق
درسیاهی!


پرشنگ بابایی

در دعوای صخره

در
دعوای
صخره
و
باد
آن
سنجاقکم
که
خط
تصویری
عصر
سنگدلی
سنگ شد.


پرشنگ بابایی

هیچ قماربازی

هیچ
قماربازی
به
پایم
نمی رسد
آخر
من
درخاطر
خاطره بازان
دل
باختم.


پرشنگ بابایی

به آیینه گفتم

به
آیینه گفتم
هرچند
سردسته
راستگویانی
اما
توهم
راست وچپ
راست نمی‌گویی!


پرشنگ بابایی