امروز میخواهم

امروز میخواهم
بادبادک خیالم را
هوا کنم
و آنقدر رهایش سازم
تا به دور ترین نقطه از زمین برسد
آنگاه بند خیال پاره کنم‌
و به تماشای رقص آرزوها بنشینم.

خسرو امینی

ازدحامی ست دنیای من !

ازدحامی ست دنیای من !
نبودنت همه جا هست
پرویز صادقی

تو

تو

به شعر کوتاه می مانی

که در آن هر واژه اش

به حساب می آید

و پشت آن دلیلی نشسته است

که با دقت و صرف وقت

انتخاب می شود


پرویز صادقی

ای زرد و سرخ و سبز

ای زرد و سرخ و سبز
ای رنگ خرمایی
روزم تو رنگی کن
ای فصل زیبایی

یک روز می آیی
یک صبح مهتابی
تو رنگ دریایی
ای مهربان آب
ی

آغاز روییدن
یک خواب طولانی
فردا تو مهمان کن
آن ابر بارانی

ایرج خدارحمی

رویایی که به لبخندی عمیق

رویایی که به لبخندی عمیق
بر لبان زیبایت نقاشی می‌شود
همان خوابی‌ست که مرا
از هر چه در بیداری می‌بینم جدا می‌کند

من در گوشه‌ای از این منظره
که همه چیزش تویی
محو چشمان دلربایت نشسته‌ام


من به خنده‌هایت
برای تداوم این رویا دلبسته‌ام

میلاد مردی

آن امواج گیسوان توست

آن امواج گیسوان توست
که نوازش میکند
سواحل آرام دلم را


قاسم احمدی

من شاعر شبگرد

من شاعر شبگرد
مرزهای تاریک شب را
هنگامی که کرم ها
در آستانه پروانه شدن بودند
به پرتوهای آفتاب دوختم
من واژه‌هایی به ظرافت یک زن را
در قلمی با جوهر امید ریختم
و زیباترین شعرهارا سرودم
شعری که ,زن را میفهمد
و شعری که, زن اورا میفهمد
من لطافت یک رویا را
در ذهن کودکی معصوم
و سکوت سنگینی را
در حنجره‌ی ظریف یک دختر دیدم
من شوق را
در چشمان برق خورده‌ی کودکی دبستانی دیدم
و امید را در دستان پیرزن سالخورده‌ای
با موهایی به زیبایی شاخه‌های گندم دیدم


مهری رحیمی