گاه کوچ میکردم

گاه کوچ میکردم
باهوایت
خنده های عاشقانت
گاه دور میگشتم از این
خانه ی بی درز وسقف
لانه ی تنهایی درد وستبر
گاه میخندیدم به ناز
بر هیایوی نگاه آخرت
بر سبکبالی و حس آخرم
بر شکوه بی نظیر خنده ات
گاه میترسم زخود
از تو دیدن
با تو تا اوج خدا
سر به محراب نگاهت
سجده ی آخر زدن

حسین حصاری

از خیابان پائیز گذر می کرد

از خیابان پائیز گذر می کرد
شعر ناتمام‌ من
تا درمان شود غصّه های بی شمارش,
نمی دانم در کدام
فصل بر واژه هایم باریدی
و مرا سیراب کردی؛
گویی خم اَبروی تو
مثل کوچه ای ست بن بست
که قلبم در آن می ایستاد
و تمام روزهای دلتنگی اَم را
با نگاهت ورق می زدی
میان اندوه های بسیار معشوقی که
در چشمانش همیشه اَبری اندوخته بود!

مرتضی سنجری

خیالـم دائـم

خیالـم دائـم
آغشتـه بـه
دلِ تنـگ
و مـرگِ وصـال
و امیـدِ بـر بـاد
دانستـی
کـه
بعـد از تـو
کوچـه هـایِ شهـر
بـه
بن بسـت رسیـد!؟


حیدر ولی زاده

حکم سایه

بعضی از آدمها در زندگی حکم سایه را برای ما دارند؛
اگر همراهشان بروی از تو دور میشوند و تو را به دنبال خودشان تا ناکجا آباد میبرند...

اما اگر نسبت به آنها بی توجه شدی و راه خود را رفتی، میبینی ساکت و آرام پشت قدمهای تو

در حرکتند ....!

#محمد_امیری

بــه قـاب خواهــم گرفـت

بــه قـاب
خواهــم
گرفـت
خــشِ خــشِ
آن بـرگ پاییـزی
را
کـه از آمدنــت
خبــر دهــد


حیدر ولی زاده

بی تو زنده ام

بی تو زنده ام

و این صدهابار سخت تراست

از مردن برای تو

این روز ها از کاغذ های سپید چشم هایم

نام تو چکه میکند

و دلتنگی ام

بوی جوهر میدهد


فاطمه نادریان