تمام شهر در سرم راه می رود

تمام شهر
در سرم راه می رود
مسکنی نیست
برای سر دردهای پی در پی
هر کورس درد را
پیاده می روم


لیلادهقان

همه ی سایه ها سیاه است

همه ی سایه ها سیاه است
حتی سایه ی گلِ سفید
یا آفتاب باش
یا آفتاب پرست


آرش آزرم

وَ آمدیم تا، شاعر شویم؛

وَ آمدیم تا،
شاعر شویم؛
عاشق شدیم!
...
شعر اما،
ما را از آب و نان انداخت!

با من ماندن، سوختن است ساختن با دردهایم...

با من ماندن، سوختن است ساختن با دردهایم...
مردی اگر، بسم الله!
با تو، من آیا تا پشت دریا خواهم رسید و
به دشت یاس های سپید؟


محمد ترکمان

آه،،، من درختی سبزم!

ذهنم،
ریشه دواند‌ه‌؛
َتنه‌ام،
خورشید را می‌بوسد
وَ آزادی،،،
بر شاخه‌هایم آشیانه کرده‌ست.
...
آه،،،
من درختی سبزم!


فرشته سنگیان

بیا عادت کنیم به هم

بیا عادت کنیم به هم
کار که
نشد ندارد...!


فروغ گودرزی