میخ ها حرف میزنند

دلتنگی ماهی ست
که توی تنگ شکسته دست و پا می زند


دست هایت
اگر زودتر می رسید
شاید زنده می ماندم

برگشتی
درست لحظه ای که رفته بودم

راستی صد و بیست روز پیش را یادت هست ؟
میخ می کوبیدی
چای از دهان افتاد
و "دوستت دارم "هایم
از چشم هایم !

# دنیا غلامی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.