من کدامم هستم ؟

من کدامم هستم ؟
پیری ام ؟
یا جوانی ام ؟
وقتی مرا می بوسی
به چه می اندیشی ؟
به این که پیرزنی را بوسیده ای
که زمانی
زن زیبای جوانی بوده ؟
یا زن جوانی را
که پیر شده ؟

رویا شاه حسین زاده

عشق یعنی, شب نشینی با خدا

عشق یعنی, شب نشینی با خدا
ساعتی تنها شدن با اولیا
عشق یعنی, هر نفس عاشق شدن
ذکر بر لب، از جهان فارغ شدن
عشق یعنی شمع جان افروختن
در تمنای وصالش سوختن
عشق یعنی ,همدم و یکسان شدن
بی تکبر ،بی ریا ،آسان شدن
عشق یعنی, بوی خاک ،عطر بهار
عشق یعنی ,مستی و‌ محراب یار
عشق یعنی ،تا نهایت سوختن
لب به ذکرش، عاشقانه دوختن
عشق یعنی ،حرف و ذکر ماندگار
تا همیشه رهسپار و بی قرار

محمد ابراهیم امینی سرابی

از دلتنگی می‌میرم

از دلتنگی می‌میرم
در آتش می‌میرم
بر سر دار می‌میرم
با گلوی بریده می‌میرم
اما نخواهم گفت
زمانِ عشق من و تو به سر رسیده است
که مرگ
به عشق ما راه ندارد


محمود درویش
مترجم : اسماء خواجه زاده

شب از نیمه گذشته بود

شب از نیمه گذشته بود
برف، آرام آرام می‌بارید
جای‌جای پارک، غرق سپیدی بود
سوزی کشنده جولان می‌داد
نیمکت پوشیده از برف
زیر نور چراغ خودنمایی می‌کرد
فضا لبریز از سکوت بود
گویی زمان از حرکت وامانده بود
من و تو، رودرروی هم
یکدیگر را نظاره می‌کردیم
سرما وجودمان را تسخیر کرده بود
نوای مرگ در گوشمان زمزمه می‌کرد
آهسته آهسته، نگاهمان
ما را به سوی هم کشید و
دستانمان در هم گره شد
به یکباره حرارتی دلنشین
سرتاسر وجودمان را فراگرفت
نوای شورانگیز تپش قلبمان
سکوت پارک را در هم شکست
فضا آکنده از عطر عشق شد
و چه طعمی داشت
لحظۀ ما شدن
در آن نیمه‌ شب برفی

نازنین لقائی

همه رو دوست داشته باش،

همه رو دوست داشته باش،
به آدم های محدودی اعتماد کن،
به هیچکس بدی نکن.

دفتر نقاشی‌خدا همیشه زیباست

دفتر نقاشی‌خدا همیشه زیباست
اما فصل پاییز را برای
دل خودت آرام تر ورق بزن
و تمامی رنگ ها را بخاطر بسپار
که عشق لابلای همین
رنگهای زیباست.

آه از دوری ...

آنگاه ،
نگاه ، گاه ،
آه از دوری ...

احسان افشاری

وَ تو و آن فصل جُنون و عاشقی ،پاییز!

وَ تو
و آن فصل جُنون و عاشقی ،پاییز!
و تو لیلی و من مجنون
و آن کوچه و آن باران
و بوی تازگی از خاک
و من عاشق تر از دیروز
که می رقصم کنار برگ
و تو آن شعرِ پاییزی
که در قلبم شده تکرار
و من ، مَستِ دو چشمانت
و تو ،زیباترین تصویر
و من، می خوانمت هر روز
و دنیایی به رنگ عشق
و دل، دریایی از احساس
و من، هَر لحظه ام خوش بود
در آن تکرار رنگارنگ،
کنار تو در آن باران.....

محمد ابراهیم امینی سرابی