| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
هنوز از شب دمی باقی است
می خواند در او شبگیر
و شب تاب ، از نهان جایش
به ساحل می زند سوسو
به مانند چراغ من که
سوسو می زند در پنجره ی من
به مانند دل من که هنوز از
حوصله وز صبر من باقی است در او
به مانند خیال عشق تلخ من که می خواند
و مانند چراغ من که سوسو می زند
در پنجره ی من
نگاه چشم سوزانش امیدانگیز با من
در این تاریک منزل می زند سوسو
نیما یوشیج
تمام دنیا
محله ی کوچکی ست
که تو در آن متولد می شوی
و من
میان بازیِ بچه های محله
به عشق تو
پیر می شوم
کامران رسول زاده
فرصتی بخواهید
تا گیسوان خود را در آفتاب کنار رودخانه
شانه بزنید
فرصتی بخواهید
که مخفی ترین نام خود را
که خون شما را صورتی می کند
از رود بزرگ بپرسید
به نام آن اسب
به نام آن بیابان
شما فرصت دارید
تا چیدن گندم ها
تا زرد شدن کامل گندم ها
عاشق شوید
فقط روزهای کودکی رابرای یکدیگر
نگویید
گندم ها زرد شدند
گندم ها چیده شدند
نان گرم آماده است
ولی
شما کنار بوته های زرد ذرت باشید
آب را در کوزه بریزید
کوزه را کنار تنها بوته ی گل سرخ
بگذارید
ما
شما را هنوز به خاطر آن گل سرخ
دوست داریم
احمد رضا احمدی
اَز آدمها بُت نسازید
این خیانت است
هم به خودتان ، هم به خودشان
خدایی می شوند که
خدایی کردن نمی دانند
و شما
در آخر می شوید سر تا پا
کافرِ خــــــدایِ خود ساخته
نیچه
این انتظار که
تا زمانی که عشقی برابر دریافت نکنم عاشق نمیشوم
ممکن است یک عمر طول بکشد
لئو بوسکالیا
بیشتر مردم با پدر و مادرشان بزرگ شده بودند،با دو جفت چشم که مراقبشان بود و به آنها توجه میکرد.
به هیچ عنوان نمیشد به کسی که به آن توجه عادت دارد، فهماند که چقدر راحت میشود آن را از دست داد.
بانوی پستچی
سارا بلیک
پشت پنجره،
پاییز مثل یک تیکه کاغذ،
خیس و مچاله،
روی حیاط افتاده است،
پنجره را بستم،
و بحثی که باران به حاشیه های پرده
کشیده بود را،
تمام کردم...
نگین_رساء
می سوزاند
اندوه شب را
شعله های آتشین
چشم هایت
پس می نوشم
نگاهت را
به سلامتی عشق که آتش را آفرید
میتراپرنیان