همه مون گاهی اوقات نیازمند به یک ناجی هستیم،

همه‌ی ما، همه مون...
قوی ترین ها، ضعیف ترین ها،
دیوونه ترین ها، محکم ترین ها،
همه مون گاهی اوقات نیازمند به یک ناجی هستیم،
که به موقع برسه،که نجاتمون بده...

پرده را کشیدم تا آفتابی بتابد...

پرده را کشیدم
تا آفتابی بتابد...
بگذار خیال کنیم
در هوای بودنت
هنوز هوا خوب است !؟


لیلا_حاجتمند

ای بیخبران بهشت با دوست نکوست

ای دوست ای دوست ای دوست ای دوست
جور تو از آنکشم که روی تو نکوست

مردم گویند بهشت خواهی یا دوست
ای بیخبران بهشت با دوست نکوست

ابوسعید ابوالخیر

دیدن روی تو ظلم است و ندیدن مشکل است

دیدن روی تو ظلم است و ندیدن مشکل است    
چیدن این گل گناه است و نچیدن مشکل است

هر چه جز معشوق باشد پرده‌ی بیگانگی است    
بوی یوسف را ز پیراهن شنیدن مشکل است

غنچه را باد صبا از پوست می‌آرد برون    
بی‌نسیم شوق ، پیراهن دریدن مشکل است


ماتم فرهاد کوه بیستون را سرمه داد    
بی هم‌آوازی نفس از دل کشیدن مشکل است

هر سر موی ترا با زندگی پیوندهاست    
با چنین دلبستگی ، از خود بریدن مشکل است

در جوانی توبه کن تا از ندامت برخوری    
نیست چون دندان ، لب خود را گزیدن مشکل است

تا نگردد جذبه‌ی توفیق صائب دستگیر    
از گل تعمیر ، پای خود کشیدن مشکل است


صائب تبریزی

آنها که همدیگر را دوست دارند

آنها که همدیگر را دوست دارند
همیشه برای یکدیگر
حرفی برای گفتن دارند!


فرشته سنگیان

چشم مست یار شد مخمور و مدهوشیم ما

چشم مست یار شد مخمور و مدهوشیم ما
باده از جوش نشاط افتاد و در جوشیم ما

ناله‌ی ما حلقه در گوش اجابت می‌کشد
کز سحرخیزان آن صبح بناگوشیم ما

فتنه‌ی صد انجمن ، آشوب صد هنگامه‌ایم
گر به ظاهر چون شراب کهنه خاموشیم ما


نامه‌ی پیچیده را چون آب خواندن حق ماست
کز سخن فهمان آن لبهای خاموشیم ما

بی تامل چون عرق بر روی خوبان می‌دویم
چون کمند زلف ، گستاخ بر و دوشیم ما

از شراب مارگ خامی است صائب موج زن
گر چه عمری شد درین میخانه در جوشیم ما

صائب تبریزی

خودم را بسته ام به شعر

خودم را بسته ام به شعر
وگرنه نبودنت
دردی نیست که از سرم باز شود...

کامران_رسول_زاده

عشق گاه چون ماری در دل می‌خزد

عشق
گاه چون ماری در دل می‌خزد
و زهر خود را آرام در آن می‌ریزد
گاه یک روز تمام چون کبوتری
بر هرّه‌ی پنجره‌ات کز می‌کند
و خرده نان می‌چیند

گاه از درون گــُـلی خواب آلود بیرون می‌جهد
و چون یخ ، نمی ، بر گلبرگ آن می‌درخشد
و گاه حیله گرانه تو را
از هر آنچه شاد است و آرام
دور می‌کند

گاه در آرشه‌ی ویولونی می‌نشیند
و در نغمه غمگین آن هق‌هق می‌کند
و گاه زمانی که حتی نمی‌خواهی باورش کنی
در لبخند یک نفر جا خوش می‌کند

آنا آخماتووا