سرگیجه

دست هایم را گرفت

انگشت هایم را یکی یکی برید

رویشان نمک پاشید

و حالا نقطه چینی ام

که در آن زنی حامله برای جنین مرده اش

ناله می کند

به سرگیجه از خوابی غمگین

سیگاری روشن می کند

تمام شب را
در گورستان دسته جمعی باور ها پرسه می زند

کفش های لنگه به لنگه ات را جفت می کنم

الفبای نامت را با جوهری مشکی روی آینه می کشم

دلم گرفته

مثل خداحافظ با چشم های خیس

مثل "دوستت دارم" ی که تنهاست

*****

آدم آهنی ها را جدّی بگیرید

تنهایی های عمیق داشته اند

یک روز مهربانترین ها بودند

و کسی را که دوستشان نداشت
دوست داشتند

و کسی را که دوستشان نداشت خیلی دوست داشتند

و کسی را که دوستشان نداشت...

# دنیا غلامی (( رزسیاه ))

۰
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.