برای دریا

سکوت می کنم

نوجوانی ام را

در تکّه های آینه ی شکسته ی زیر پایم مرور می کنم

روی دیوار مردی که نیست لبخند می زند

مردی که

موهایش شب های بوشهر است

چشم هایش مثل خواب ماهی ها آبی

دست هایش ظهر نخلستان وقت اذان

و صدایش

صدایش

صدایش روییدن نیلوفری ست
درست در میانه ی پاییز

غم انگیز
زیبا

که می شود ازاو شعر نوشت

که او خود شعر هست

لب باز می کند
استعاره ها تعظیم می کنند

واژه ها به دست بوسی اش می روند

مثل نی انبانِ پر شور

مثل دریا
مثل دریا نه
او خود دریاست ...

# دنیا غلامی (( رزسیاه ))

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.