به واقع دوست داشتنی در کار نیست!

به واقع
دوست داشتنی در کار نیست!
و ما ناچارا
به یکدیگر ‌پناه می بَریم.
گاهی از ترس
گاهی از تنهایی
و بیشتر اما
برای پر کردن جای خالی کسی که قبلا و اشتباهی
دوستش میداشتیم ...

فرض کن که من رویایی بودم

فرض کن که من
رویایی بودم
که از زندگی تو گذر کردم...
بدرود...

عشق گاهی زندگی ساز است و گاهی زندگی سوز

عشق گاهی زندگی ساز است و گاهی زندگی سوز
تا پریزاد من از بهر کدامین خواهد آمد

ای دل من، سر مزن بر سینه این سان نا شکیبا
لحظه ای دیوانه جان ،آرام بنشین ، خواهد آمد


خواهد آمد، خواهد آمد، خواهد آمد، ور نیاید
باز سقف آسمان امروز پایین خواهد آمد

#حسین_منزوی

نمی‌دانم آیا اگر لحظه‌ای بال خوابیده‌ی این پرنده

نمی‌دانم آیا
اگر لحظه‌ای بال خوابیده‌ی این پرنده
به پرواز هم نه،
به خمیازه باز باشد
به هفت آسمان تو
یک ذره برمی‌خورد؟

روزنامه ها هرگز نمی‌دانند

روزنامه ها هرگز نمی‌دانند
تمام اتفاق های تلخ جهان
می‌ تواند از فنجانی چای شروع شود
و گاهی دریا در سکوت رفتن کسی
غرق می‌شود



مریم ملک دار

دگر از درد تنهایی، به جانم یار می‌باید

دگر از درد تنهایی، به جانم یار می‌باید
دگر تلخ است کامم، شربت دیدار می‌باید

ز جام عشق او مستم، دگر پندم مده ناصح
نصیحت گوش کردن را دل هشیار می‌باید

مرا امید بهبودی نماندست، ای خوش آن روزی
که می‌گفتم: علاج این دل بیمار می‌باید


بهائی بارها ورزید عشق، اما جنونش را
نمی‌بایست زنجیری، ولی این بار می‌باید

شیخ بهایی

تو و هزار درد بی دوا

تو و هزار درد بی دوا
تو و هزار حرف بی جواب
کجا روی؟
به هرکه رو کنی تو را جواب می کند
اگر چه بر دریچه ‌ام در آستان صبح
هنوز هم ملال ابربال می ‌کشد
ولی من ای دیار روشنی
دلم چو شامگاه توست
به سینه ام اجاق شعله خواه توست
نگفتمت
دلم هوای آفتاب می کند...

هرچه فشار دولت و ستم‌گستران و

هرچه فشار دولت و ستم‌گستران و
استثمارگران شدیدتر باشد

به همان اندازه لذایذ جهان ماورایى که دین معرفى مى‌کند رنگین‌تر است


#زیگموند_فروید

امروز هم از کیمیای نام تو

امروز هم از کیمیای نام تو
این واژه‌های خام
در دستهای خسته‌ی من
شعر می‌شوند
من در ادای نام تو دم می زنم
شعرم حرام باد اگر روزی تا بوده‌ام
جز با طنین نام تو شعری سروده‌ام...