حرفش را
به همین صراحتی که در سطر بعد می خوانید، می نویسم،
"دیگر دوستت ندارم"
و تنها واژه ی اضافی جمله اش
"دیگر" بود!
چرا که بر همگان روشن است
او دوستم نمیداشت از ابتدا
و روشن تر
که "دیگر"ی را دوست می داشت بسیار.
| حمید جدیدی |
شاید اگر تو اینجا بودی؛
اشکهایی را که حالا توی چشمانم با زحمت نگه میدارم روی دستهایت میریختم.
فروغ فرخزاد
غرق در خیال تواَم
ناجی ها
دریا را می گردند ...
میناتمدن خواه
بخت آئینه ندارم که در او می نگری
خاک بازار نیرزم که بر او میگذری
من چنان عاشق رویت که ز خود بیخبرم
تو چنان فتنه خویشی که ز ما بیخبری
به چه ماننده کنم در همه آفاق تو را
کآنچه در وهم من آید تو از آن خوبتری
برقع از پیش چنین روی نشاید برداشت
که به هر گوشه چشمی دل خلقی ببری
دیدهای را که به دیدار تو دل مینرود
هیچ علت نتوان گفت به جز بی بصری
گفتم از دست غمت سر به جهان در بنهم
نتوانم که به هر جا بروم در نظری
به فلک میرود آه سحر از سینه ما
تو همی برنکنی دیده ز خواب سحری
خفتگان را خبر از محنت بیداران نیست
تا غمت پیش نیاید غم مردم نخوری
هر چه در وصف تو گویند به نیکویی هست
عیبت آن است که هر روز به طبعی دگری
گر تو از پرده برون آیی و رخ بنمایی
پرده بر کار همه پرده نشینان بدری
عذر سعدی ننهد هر که تو را نشناسد
حال دیوانه نداند که ندیدهست پری
سعدی
سفر دور دنیا
سفری ناچیز است
در برابر سفری که
همراهِ تو می روم
هر روز بیشتر
هر روز افزون تر دوستت دارم
سقفِ من جایی ست که
تو زندگی می کنی
ژان_کوکتو
عهد کردم دوستت نداشته باشم
اما برابر این تصمیم بزرگ
خود را باختم
عهد کردم بازنگردم
بازگشتم
عهد کردم نمیرم از دلتنگی
مُردم
بارها عهد کردم
بارها تصمیم گرفتم بروم
یاد ندارم رفته باشم
نزار قبانی
درخطوط گیج فنجان قهوه گم می شوم
تنهایی ام را می نوشم
آه سال هاست
از چشم فالگیرها می خوانم
که درخطوط دست هایم
پیامبری غمگین نوشته است
که تو دیگر برنمی گردی
و اسکناس ها را
به مهربانی مصلحتیشان می دهم و
چشم کوچه را محومی شوم
کاسه آب اگر معجزه می کرد
بعد بدرقه ات
انگور های سیاه روی دیوار
تبخیر نمی شدند...
# دنیا غلامی (( رزسیاه ))