درویشی به درگاه دهی رسید،

درویشی به درگاه دهی رسید، جمعی کدخدایان دید آنجا نشسته،
گفت: چیزی بدهید وگرنه با شما نیز چون کنم که با آن دیگر کردم !
ایشان بترسیدند گفتند مبادا این ولی یا ساحری باشد و خرابی از او به ما رسد،
آن‌چه خواست بدادند، بعد از آن از او پرسیدند که مگر با آن ده دیگر چه کردی؟
گفت : آنجا سوال کردم هیچ به من ندادند،
آن ده رها کردم و این جا آمدم، اگر شما نیز چیزی به من نمی‌دادید
این ده رها می‌کردم و به ده دیگر می‌رفتم :))

با من حرف بزن

با من حرف بزن

آن طور که رودخانه ای با دشت

درختی با سایه‌اش

گیاه با نور

خواب با ساعت چهار و ده دقیقه‌ی صبح

با من حرف بزن


اگر نه دهانم را بیرون می‌آورم

و دور می‌اندازم!



| محمد عسکری ساج

حواسم پرتِ زیبایی ات شد.‌.

حواسم پرتِ زیبایی ات شد.‌.

منِ دست و پا چلفتی

نصفِ بیشترِ شعرم را

ریختم زمین!

فقط ماند...

یک دوستت دارمِ ساده...!


| حامد نیازی |

دلتنگی یعنی فکر کردن به پرواز

دلتنگی یعنی فکر کردن به پرواز

به خنده‌های بی‌دلیلت در راه خانه

نگاه‌‌های "مال خودمی"ا‌ت در جمع

دلتنگی یعنی کش رفتن آدامس جویده‌ ات

و غوطه‌ور شدن در طعم لب ‌هات

دلتنگی یعنی چشم‌‌های تو امشب سرخ بود


و چشم‌‌های من خیس...


| عباس معروفی |

وضعیت قرمز برای من در لبهای تو خلاصه می شود!

وضعیت قرمز
برای من در لبهای تو خلاصه می شود!
و من
انسان افسرده ای هستم
که هر روز به قصد خودکشی
به منطقه ی قرمز لبهایت نزدیک میشوم؛
و با بوسه ای
زنده تر از قبل
به خویش بازمیگردم...


سیدحسین_متولیان

عدالت! آن هم به این شکل!

عدالت! آن هم به این شکل!

"وقتی کسی را دوست داری، کاملا بی دفاعی.

و وقتی کسی دوستت دارد، مثل یک پادشاه احساس قدرت می کنی!"

گاهی فکر میکنم عشق ساخته ی خدایانمان نیست. ترفند ابلیس است تا با عذاب بمیری.



| حمید جدیدی |

"باد"

و از بین تمام روسری هایت

"باد" را

بیشتر از همه دوست دارم

به موهایت می آید



| حمید جدیدی |

کجاست شانه‌هایی که دوستم داشت!

کجاست شانه‌هایی که دوستم داشت!

و دست هاش...

آنها را نمی یابم!

آنها را که چون سایش حریر بر زبری

لطافتم را عریان می کرد!




| حمید جدیدی |