میخندی و میخندم و خندان صدایت میکنم

میخندی و میخندم و خندان صدایت میکنم
خندان بسوی من نگاه خندان نگاهت میکنم
خندان تویی مستان منم افسار سرگردان منم
میییرقصی و می رقصم و رقصان نگاهت میکنم
تو آفتاب عالمی خورشید عالم تاب تو مهتاب تو شب تاب تو من آدمی روی زمین
میییگردی و می گردم و گردان فدایت میکنم
طوفان تویی دریا تویی صحرا تویی خاشاک من
میییچرخی و می چرخم و چرخان رهایت میکنم
من عالمی آراسته دیوانه و ناخواسته
با چشم نابینای خود هر دم دعایت میکنم هر دم ثنایت میکنم


پیروز پورهادی

ای که نفس در نفس افتاده ای

ای که نفس در نفس افتاده ای
کنج کدامین قفس افتاده ای.؟
خوار بدان آن همه خاشاک را
خار به چشمان بس افتاده ای

بس مخفف بسیار ست..

پیروز پورهادی

گل گلست فرقی ندارد

گل گلست فرقی ندارد

 روی زیبای تو باشد یا گلی در بوستان


پیروز پورهادی

عشق پایانی ندارد که تو آغازش کنی

عشق پایانی ندارد که تو آغازش کنی
شور و شوقی در من و سازش کنی
عشق را خواندند در روز ازل
تا که بر معشوقه ابرازش کنی

یاد شعر افتادم و آن حنجره
چون فرو افتاد شد آن پنچره
گرچه او افتادست در دست خاک
بر لبان عاشقانش شعر پاک
همچنان جاریست همچون نای او
شعر زیبا و ترانه های او

(عشق اگر روز ازل در دل دیوانه نبود
تا ابد زیر فلک ناله مستانه نبود
نرگس ساقی اگر مستی صد جام نداشت
سر هر کوی و گذر این همه میخانه نبود)

پیروز پورهادی

خروشان میشود گاهی..

خروشان میشود گاهی..
هزاران قطره باران
به ضرب آهنگ زیبایی
که بر جان تو بنشیند

چشمه بود و عشق بود و بوسه باران
نوای دلنشینش بر من و یاران


پیروز پورهادی

به گمانم من و تو عاشق همدیگه شویم

به گمانم من و تو عاشق همدیگه شویم
نفس اندر نفس آید و در اندیشه شویم
به گمانم تو همان صورت زیبا و منم
منم آن بنده که دربند تو در بنده شویم


پیروز پورهادی

باز بهار آمده و لبخند به بار آمده

باز بهار آمده و لبخند به بار آمده
باز شکوهش جمالش به کار آمده
باز هزاران گل زیبا به دشت و دمن
باز به چشمان من آن صید شکار آمده


پیروز پورهادی

بخوان ای بلبل دستان

بخوان ای بلبل دستان
بخوان بر سنگ کوهستان
منم من
باغبان باغ انگورم
بیا..
انگور هایم خوشه کردن
به یاد کودکی هایم
که میرفتم به زیر تاک می خوردم
بخور از آب انگورم
چه شیرین است
شراب هم در کنارش یار دیرین است
منم من
باغبان باغ انگورم
منم مستم رفیقم نیست
تنهایم
نگاهم کن چه مهجورم
خجالت میکشی از من ؟
بخور از آب انگورم...
بخوان ای بلبل دستان
بخوان بر سنگ کوهستان
منم من
باغبان باغ انگورم
منم پیروز
منم فرزند نیمدورم


پیروز پورهادی

صورتت ماه و خودت خورشید تابانی شتابانی

صورتت ماه و خودت خورشید تابانی شتابانی
چنان ماه شب تابان بر این دشت و بیابانی


مهتاب را گفتم..
گفتم چه زیبایی
لبخند بر لب میزنی
انگار که از مایی


پیروز پورهادی

باز جوانه زدی

باز جوانه زدی
بوسه بر چشمی
عاشقانه زدی
در میانه راه
لابلای هزار..
برگ عاشقی
آشیانه زدی


پیروز پورهادی