پشت پنجره، پاییز مثل یک تیکه کاغذ،

پشت پنجره،
پاییز مثل یک تیکه کاغذ،
خیس و مچاله،
روی حیاط افتاده است،
پنجره را بستم،
و بحثی که باران به حاشیه های پرده
کشیده بود را،
تمام کردم...


نگین_رساء

خوش به حال شب

خوش به حال شب
که در آغوش جزیره چشمانت
ماه و ستاره ها می درخشند
خورشید خانم؛ با گیسوان طلائی خوابیده
در قوس رنگین کمان لبخندت
و منتظر صبحی دیگر است
کنار پنجره های بی حجاب
تا بتابد بر چشم های روشن گُلدان ها!


مرتضی سنجری

سال‌ها بعدِ رفتنت

سال‌ها بعدِ رفتنت
هربار که از پنجره به کوچه نگاه می کنم
برایم دست تکان می دهی
با چمدانی که
همه چیز را بُرد
حتی همین کوچه را،
همین پنجره را،
چشم هایم را،
ادامه ی این شعر را...

امشب ماه خودش از پنجره به دیدار من آمد!

امشب
ماه
خودش از پنجره
به دیدار من آمد!

حالا
دیگر
باور
می کنم
که
ماه
از عشق من
به خود
پی برده!

فرشته سنگیان

از پشت پنجره

از پشت پنجره
پائیز هم به من چشمک نزد
مبادا که وابسته شود؛
و تا زمستان خیره ماندم
به چشمان قهوه ای دخترک فال فروش!

مرتضی سنجری

به دردی دچارم که نه راهِ بغض می‌شناسد

به دردی دچارم
که نه راهِ بغض می‌شناسد
نه راهِ اشک
فقط خیره می‌مانم
به در
به پنجره
به هر چه که
می‌شود از آن رفت ...


#مریم قهرمانلو