در دل تاریکی شب

در دل تاریکی شب
در زمستانی سرد
دل تنگم بگفتم که بنویس
کلامی زخودت
که چگونه‌ است
احوال دلت؟
گفتم ای دل ولمان کن بخدا
حال دلم غمناک است
گر بگویم ز احوال دلم حولناک است
گفت مگر احوال دل عاشق چیست؟
با تشر گفت مگر چیست این عشق؟
که شده درد به منو امثال من
عشق یعنی چه دگر، ولمان کن بخدا...
گفتم ای دل تو ندانی درد مرا
عشق ،یعنی صحبت، از لب پنجره ها
عشق ،یعنی آش در ،خانه ی همسایه ها
عشق ،یعنی کلاسور به کلاسور دم دانشگاه
عشق ،یعنی صحبت از عاطفه
عشق ،یعنی ساخت خاطره ها
و هزاران کلام دیگر‌...‌.‌ و در آخر
عشق درد قشنگیست که لذت دارد
بدون پایان ........‌‌‌


محمدمتین کرمی

ثانیه ثانیه ثانیه..

ثانیه ثانیه ثانیه..
لحظاتی کوتاه
لحظاتی شیرین
لحظاتی تلخ تند و تاریک
لحظاتی پر از تاریکی شب
لحظاتی آنی
لحظاتی پر اززیبایی
ثانیه ,تیک وتاک ساعت
ثانیه,جوشش دل
ثانیه,لذتی زود گذر
ثانیه,ساعاتیست برای عاشق
ثانیه,تصور هر انسان
ثانیه,می‌گذرد همچون عمر
ثانیه,ثانیه,شد هفتاد سال
قدر ثانیه را بدانیم تند است..


محمدمتین کرمی

روزگار,روزگار,روزگار می‌گذرد

روزگار,روزگار,روزگار می‌گذرد
دست ما نیست که او برگردد...
روزگار همچون ابر,
می‌رود تند و سریع
وعمرما,عمرش کم میشود
ضربان قلب کم کم کند تر
موهاسپید,دست ها باپینه های چاک چاک
دل هاخون می‌شود,ازبرای چه؟برای زندگی؟
ارزشش را دارد,این دوروز زندگی؟


محمدمتین کرمی