ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
گاز از آن سیب زنخدان تو زدن ما را بس
آه از آن سیب که کال است
درد دندان مارا بس
افسانه لعل میرزاده
ایتا.........................حال خوب..
به خیال باران
چشم ترمیکنم و
به آسمان میدوزم
به تمنای بهار
آدمکهای برفی را
پارو میکنم از ذهن و خیال
در خیالم انگار آسمان میشکفد
و فرو میریزد
به امید موجی
سنگ میاندازم در حوض کوچک خانه مان
می دانم آب در هاون میکوبم
پوسته های فکرم لای منقار حقیقت میشکنند
باران نیست و بهار هنوز در راه است
ماهی کوچک قرمز حتی
زیر لایه نازک یخ میرقصد
به امیدی
به امیدی که شاید...
آسمان روزی می شکفد
افسانه لعل میرزاده