-
چه دیرآمده ای؟
جمعه 2 مرداد 1394 09:56
نمیگوید دوستت دارم اما آفتاب نگاهش راه را روشن میکند و با دل شورهای لرزان میپرسد : چه دیر آمدهای ؟ " کاظم بهمنی "
-
عشق جایش تنگ است!
پنجشنبه 1 مرداد 1394 09:51
نامه ای در جیبم و گلی در مشتم غصه ای دارم با نی لبکی سر کوهی گر نیست ته چاهی بدهید تا برای دل خود بنوازم .. عشق جایش تنگ است ! " حسین منزوی"
-
گل سرخ
چهارشنبه 31 تیر 1394 09:46
فرصتی بخواهید تا گیسوان خود را در آفتاب کنار رودخانه شانه بزنید فرصتی بخواهید که مخفی ترین نام خود را که خ ون شم ا را صورتی می کند از رود بزرگ بپرسید به نام آن اسب به نام آن بیابان شما فرصت دارید تا چیدن گندم ها تا زرد شدن کامل گندم ها عاشق شوید فقط روزهای کودکی رابرای یکدیگر نگویید گندم ها زرد شدند گندم ها چیده شدند...
-
برایم کتابی بخوان
سهشنبه 30 تیر 1394 09:48
برایم کتابی بخوان کتابی که هر واژهاش عطر مخصوص دارد و هر صفحهاش ابتدای بهار است و هرفصل آن، شاخهای از رسیدن. کتابی که بوسیدنت را به باران بدل میکند و خندیدنت را به دریای آرام .. برایم کتابی بخوان با سرانگشتهایت . . " سیدعلی میرافضلی "
-
تو عشق می ورزم ای پریچه و خود نیز
دوشنبه 29 تیر 1394 10:22
اینکه گاه میخواهم کز تو دست بردارم حرف سرد مهری نیست مشکلی دگر دارم با تو عشق می ورزم ای پریچه و خود نیز از حضور یک دره در میان خبر دارم عشق من ! اگر تقویم چند سال پس میرفت میشد این مزاحم را از میانه بردارم مشکلم بهار توست در خزان من آری آنچه پیشِ رو داری من به پشت سر دارم ورنه خوب میدانی بی توقف و جاری دم به دم به...
-
این مرد خودپرست
شنبه 27 تیر 1394 10:52
این مرد خودپرست این دیو این رها شده از بند مست مست ایستاده روبه روی من و خیره در منست .. گفتم به خویشتن آیا توان رستنم از این نگاه هست ؟ مشتی زدم به سینه او ناگهان دریغ آیینه تمام قد رو به رو شکست .. " حمید مصدق "
-
وقتی تو نیستی..
جمعه 26 تیر 1394 09:55
وقتی تو نیستی شادی کلام نامفهومیست و « دوستت میدارم » رازیست که در میان حنجرهام دق میکند و من چگونه بیتو نگیرد دلم اینجا که ساعت و آیینه و هوا به تو معتادند ... "حسین منزوی"
-
من پشت به ماه ایستاده و
پنجشنبه 25 تیر 1394 09:58
من پشت به ماه ایستاده و میگریم و تو کنار پنجره آنقدر به ماه مینگری تا زیبا شوی یک روز عشق تو این غول کوچک را خواهد کشت رسول یونان"
-
از چشمهایش پیداست
چهارشنبه 24 تیر 1394 10:12
از چشمهایش پیداست عزمش جزم است و اراده اش آهن یکی از همین شب های بی چفت و بست شبیخون می زند به قلبی که سالهاست لق می زند در قفس سینه ات .. { عباس صفاری }
-
این خانه کوچک است
سهشنبه 23 تیر 1394 10:30
گاهگاهی شبیه شوقی بزرگ شوقی که پنهان نمیشودش کرد بر در میکوبی و میخکوب تماشات مات میشوم .. خلاصه کنم این خانه کوچک است و سقف کوتاه آرامش آوار دم به دمیست. "رویازرین"
-
ماندن یا نماندن
دوشنبه 22 تیر 1394 10:10
ماندن یا نماندن سوال این نیست آی که چشمهای تو میگویند: بمان! میمانم حتی اگر جهان را بر شانههای خستهی من آوار کرده باشی. حسین منزوی"
-
آی ای زنی که دل به تو سپردهام
یکشنبه 21 تیر 1394 09:37
آی ای زنی که دل به تو سپردهام پا بر هر سنگی که بگذاری شعر منفجر میشود آی ای زنی که در رنگ پریدگیات همهی غم درخت ها را داری آی ای زنی که خلاصه میکنی تاریخم را و تاریخِ باران را باهم که باشیم تبعیدگاه هم زیباست . نزارقبانی"
-
با یافتن چشم تو آرام گرفتم
شنبه 20 تیر 1394 10:08
ای بکرترین برکه! هلا سوره ی صافی ! پرهیز کن از این همه پرهیز اضافی ! داغی بزن از بوسه به پیشانی سردم بدنام که هستیم به اندازهی کافی تلخینهی آمیخته با هر سخنت را صد شکر! شکرپاش لبت کرده تلافی ! با یافتن چشم تو آرام گرفتم چون شاعر درمانده پس از کشف قوافی چندیست که سردم شده دور از دم گرمت بر گردنم از بوسه مگر شال...
-
گاهی چنان آغشته از روز می شوم
جمعه 19 تیر 1394 10:14
اما من تنها گاهی چنان آغشته از روز می شوم که تک و تنها در میان کشتزاران می دوم و در آستانه ی زمستان سخن از گرما می گویم من چندان هم برای نشستن در کنار گلهای بنفشه بیگانه و پیر نیستم ... "احمدرضا احمدی"
-
چه آرزوها که داشتم من و دیگر ندارم
پنجشنبه 18 تیر 1394 09:56
چه آرزوها که داشتم من و دیگر ندارم چها که می بینم و باور ندارم چها ،چها ، چها ، که می بینم و باور ندارم حذر نجویم از هر چه مرا برسر اید گو در اید ، در اید که بگذر ندارد و من هم که بگذر ندارم اگرچه باور ندارم که یاور ندارم چه آرزوها که داشتم من و دیگر ندارم سپیده سر زد و من خوابم نبرده باز نه خوابم که سیر ستاره و...
-
باختی هستی ِ خود،برسرمی آیدها..
چهارشنبه 17 تیر 1394 10:48
شب و روزت همه بیدار که آید شاید کور شد دیده بر این کوره رهِ شایدها ! شاید ای دل ! که مسیحا نفست آمد و رفت ! باختی هستی ِ خود بر سر می آیدها ... " حسین پناهی "
-
سرگذشت من ؟ مسیر پروانه است
سهشنبه 16 تیر 1394 09:40
سرگذشت من ؟ مسیر پروانه است در طول تاریخش ، از کرم پیله تا پرواز شفاف و رنگین پروانه ای زرین می پرسی چراغ ها با من چه کرده اند ؟ بر گردشان می گردم و آنها را با شهوت خویش برای آزادی می سوزانم و پرواز می کنم و پرواز می کنم زیرا من عاشق رهایی ام نه عاشق گل ها و چراغ ها عشق ؟ نه آیا شنیده ای که پروانه ای به میل خود دوباره...
-
هم درد من از چشم تو ، هم درمانم
دوشنبه 15 تیر 1394 10:22
هم درد من از چشم تو ، هم درمانم از حال ِ دلم با خبری ... می دانم ! با خنده ز پیش روی من می گذری با گــریه به دنبال ِ تــو سرگردانم گه آتش و گه خالی از احساسی و من از این که هواخـــواه ِ توام حیــرانم تــو جوشنی از یخ به دلت پــوشاندی من بارقـه های آتشی سوزانم وقتی که دلم می شکنی شرمت نیست ؟ از رنگ ِ رخم ؛ صداقت ِ...
-
برگرد
دوشنبه 15 تیر 1394 10:21
برگرد که سرم را بردارم از شانهام و بگذارم در چارخانهی پیراھنت بخوابد ... " عمید صادقی نسب "
-
این روزهاحال وهوای خوبی دارم
یکشنبه 14 تیر 1394 09:48
این روزها حال و هوای خوبی دارم صبح ها سنجابی از در و دیوار دلم بالا می رود شب ها دلفین ها در خوابهایم شنا می کنند این روزها حال و هوای خوبی دارم اما من به پایان چیزهای خوب مشکوکم می ترسم چشم باز کنم از سنجابم پوست گردویی مانده باشد دلفین ها در خوابهایم خودکشی کرده باشند... "ساره دستاران"
-
همهی آنهایی که مرا میشناسند
شنبه 13 تیر 1394 10:34
همهی آنهایی که مرا میشناسند میدانند چه آدم حسودی هستم ؛ و همهی آنهایی که تو را میشناسند ... لعنت به همه آنهایی که تو را میشناسند ! "نزارقبانی"
-
امشب میخواهم ماه را شکار کنم
جمعه 12 تیر 1394 15:52
یک تور ماهگیری ساختهام امشب میخواهم ماه را شکار کنم آن را دور سرم چرخ خواهم داد و قرص بزرگ ماه را خواهم گرفت . فردا نگاهی به آسمان بکن ، اگر ماه در آن ندیدی بدان که آخر سر شکارش کردم و انداختمش توی تور . اما اگر ماه همچنان میدرخشید یک ذره پایینتر را نگاه کن و مرا ببین که با ستاره ای در تور ماهگیریام در آسمان...
-
ماموریت کشف
جمعه 12 تیر 1394 09:33
لازم نیست دنیا دیده باشد ! همین که تو را خوب ببیند ؛ دنیایــــــــــی را دیده است . از ملیونها سنگ ِ همرنــــگ که در بستر رودخــــانه بر هم می غلتند ، فقط سنگـــــــی که نگاه ما بر آن می افتد زیبــــا میشود !! تلفن را بــــــردار ... شماره اش را بگیر ... و ماموریت کشف خود را در شلوغ ترین ایستگاه شهـــــــر بــــــه او...
-
نمیشود قدمی برداشت،بدون آنکه کسی برنجد ...
پنجشنبه 11 تیر 1394 16:11
دلم به حال پروانه ها میسوزد وقتی چراغ را خاموش میکنم و به حال خفاش ها وقتی چراغ را روشن میکنم ... نمیشود قدمی برداشت بدون آنکه کسی برنجد ... "مارین سورسکو"
-
در زندگی روز هایی می شود
پنجشنبه 11 تیر 1394 09:48
در زندگی روز هایی می شود که دوست داری بزنی به بیابان بیابان پیدا نمی کنی ، می زنی به خیابان با دنیا که هیچ با خودت هم قهر می کنی منتظری ... منتظر ِ " اویِ " زند ِگیت منتظری ببینی حواسش اصلا به قهر کردنت هست !؟ روز هایی می شود در زندِگیت دوست داری بهانه گیـر شوی تو لوس شوی و " اوی ِ " زندگیت بگوید :...
-
دیگر همه فهمیده اند چرا پنهان کنم..
چهارشنبه 10 تیر 1394 09:44
دیگر همه فهمیدهاند چرا پنهان کنم ؟ راز چیزیست که کسی نداند. هر روز منتظرت هستم از نگاهت میفهمم که دوستت دارم حتی اگر لذت گفتنَش را بر خودم حرام کنم حرف عجیبیست ؟ چرا پنهان کنم ؟ "بهنود فرازمند"
-
جهان با دروغ تو زیبامیشود..
سهشنبه 9 تیر 1394 15:08
بگو راه را گم کرده بودم بگو ساعتم خواب مانده بود اصلا بگو به مترو ساعت هفت نرسیدم برای شتابی که نداشتی بهانه ای جور کن جهان با دروغ تو زیبا می شود ... " مریم نوابی نژاد"
-
تنها عده ای اینگونه بزرگ میشوند
سهشنبه 9 تیر 1394 10:00
تنها عده ای اینگونه بزرگ میشوند که پیرشان از همان ابتدا کنار خردسالی شان لَم داده .. تنها عده ای نیمه شب در اتاق هایی با چراغ روشن زندگی می کنند آنها که حافظه ی کوتاه مدتِ شان خاطرات بلند مدت است ... " سیدمحمد مرکبیان"
-
زندگی
دوشنبه 8 تیر 1394 15:47
زندگی حکایت آن شاتوت سرخ و رسیده ایست که از لا به لای شاخه ها به آدم ، چشمک میزند بار ها دستم را دراز کردم تا بچینمش .. پیش از آنکه انگشتانم طعم سرخ و آبدارش را لمس کنند شاخه لرزید و پخش زمین شد بارها انگشتانم در مصاف با دستهایی که هم زمان به سوی آن دراز می شدند ناکام برگشتند .. از میان این همه فقط یک بار دستم به یک...
-
از تو که حرف می زنم..
دوشنبه 8 تیر 1394 09:57
از تو که حرف می زنم یک جور خوبی حال من بد می شود ! " پ رویز صادقی "