ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
نقش گوزنیم
بر تاریکای غار تنهاییم
نخجیرم و هم شکارچی
پای می کوبم
بر گرد آتش
رقص مرگ است رقص شعله
فردا شکار خواهم شد
واژه در بند تصویر است
از اندیشه تا نگار
و تا فریاد هیروگلیف و میخی
دراز راهی است
سنگلاخی و سخت
و شعله در هم آغوشی شب است
فردا شکار خواهم شد
اوراد و اصوات زار می خوانند
زمین می گرید
دهل می کوبد...می گوید
و هویت
هزوارش نقاب است
و این عشوه های شعله و هیزم است در ظلمات شب
فردا شکار خواهم شد
تاریکای غار...
سر در چمباتمه...
گنگی خواب دیده...
تشویش نخجیر...
رقص شعله...
اندیشه با نگار....
نگاه بی نقاب...
و سایه های بوم دیوار غار
لب ها و واژه ها
فردا...
آفتاب را خواهم نوشت
فرزاد سنایی