سال‌ها رفت و هنوز...

سال‌ها رفت و هنوز...
یک نفر نیست بپرسد از من؛

که تو از پنجره‌ى
عشق چه ها می خواهی...!
صبح تا نیمه‌ی شب منتظری!

همه جا می‌نگری،
گاه با ماه سخن می گویی!
گاه با رهگذران...!

خبرِ گمشده‌ای می‌جویی؟
راستی گمشده‌ات کیست؟
کجاست...؟


قیصر امین پور

نفس در نفس های بی کسی ام

نفس در نفس های بی کسی ام
رسوا میشوم !!
آسمان
مجالِ دوست داشتن نمی دهد!
و من
خودم را
محکوم به نوشتنِ
تمامِ دیوانگی ها میکنم!
میدانم هنوز شب است و
خیالِ یک میخواهمت
در تو نبض می زند!!
میدانم به چهارچوبِ خاطراتم
زل زده ای ...!
اما
اما چشمت را ببند
من به جای تو هم بیدار می مانم!

علی نصیری

ماه به خانه می‌آید

ماه به خانه می‌آید
در شب اقاقیا و نسیم
حتی اگر که دریا
رغبت کند
به بستن دروازه‌های مِه
ماه به خانه می‌آید

بگذر
از این ساعت هرز و
درنگ مالیخولیا
و هر آن‌چه تو را برانگیزد
به ستیزِ با اخترانِ راه
از گاوان انکار
که رو به آینه
زل می‌زنند
به پوچی لکه‌های تیره‌ی خویش


رها کن این چاهِ زنگاربسته
که جز آه
نیست نغمه‌ای در آن

سر برآر
به سوی آسمان
نفس بکش
جنگل بارقه‌ها را
در شب اقاقیا و نسیم
که به خانه می‌آید
سوارِ سپیدِ ماه.

حسین صداقتی

برگرد, میانِ من و تو فاصله ای نیست

برگرد, میانِ من و تو فاصله ای نیست
کوهم, دگر امّا به دلم حوصله ای نیست

گفتی که تو هر لحظه کنارِ منی امّا
جز دوریِ تو در دلِ من مسئله ای نیست!

صدها نه به تلخی زِ دهانِ تو شنیدم
بعد از نه به دنبالِ نه پاسخ, بله ای نیست؟

چون آینه پیشِ تو نشستم که ببینی
ویرانگر از این دردِ توام زلزله ای نیست

تو ساحلِ دل سنگ و منم موجِ شکسته
از دردِ وصالت چه بگویم گله ای نیست!

علی پیرانی شال

مانده ام سخت در فکرش ..

مانده ام سخت در فکرش ..
او خدای قلبم بود ...
سخت درگیر احوالش ...
او تمام سهمم بود ...
چشم های خیره اش می زد...
هر دمی شعله در انبار باروتم...
دست در دست من هر دم ...
با تمام وجود می آید...
حال و احوال مارا پرس؟...
گو که هر دم از تو میخوانم...
مانده در زمین روح سرگردان ...
ایستاده من, همچمو طوفانم...
هرچه گویم از عمق دل گویم ...
وای, تکرار شد هرچه می دانم ...
با خیال, خواب و با خیال, بیدار ....
رود در کنار و تشنه میمانم ...
زندگی سخت ترین سختی هاست ...
قصه اش در تمام کتاب ها خوانم ...
شعر, پایان هر درد و رنجی نیست...
التیامی است بر تمام دردانم ...

محمد جواد لایقی

گاهی با نخ خیالم‌تار می بافم

گاهی با نخ خیالم‌تار می بافم
مثل تارهای عنکبوت
سست است خانه ی خیالم
اما جای توست تمام دنیایم
این تارهاست ثمره ی تلاشم
اما آن طوفان تویی که بُرِش می زنی آرامشم را


وحید پاکرو

آی شعر نگفته! یادت باد

آی شعر نگفته! یادت باد

آی شوق نهفته! بادت یاد

آی رؤیای خفته! یادت شاد

کاش میهمان خوان عشق شویم!


محمدعلی رضاپور