| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
صبحگاه
نخستین واژه از آنِ توست
و شامگاه
آخرین واژه نیز برای توست
و میان صبح و شب
همچون پروانهای پرواز میکنی
و چونان عطر پراکنده میشوی
سعیدهلیچی
دیدمت, این دیدنت, در سینه ام آشوب کرد
در نبرد تن به تن قلب مرا مغلوب کرد
ازنگاهش شاد گشتم خنده کردم بیدرنگ
خندهی مستانه را دیوانگی محسوب کرد
تار گیسویش برایم سایه شد در افتاب
بوی عطر کاکلش در خود مرا مجذوب کرد
روح نا آرام من در بستر امراض بود
چون طبیب زندگی حال دلم را خوب کرد
باهمان لبخند خود بخشید عمر دیگری
خویش را در پیش چشمم تا ابد محبوب کرد
سیدظاهرموسوی
تو
خود خود عشق بودی
کسی چیزی به من نگفت
این را ...
از تپش های بی امان قلبم فهمیدم !!
مریم مینائی
دو زلفانش شده دار ستمگر
چه می خواهند از این زیبای محشر
نه پیغمبر نه یزدان راست کینه
برای تارهای زلف دلبر
کوروش کوشا
جا مانده روی زندگی ام ردِ پای تو
پیچیده بین باغ الفبا صدای تو
انگار از بهشت خداوند چشمه ای
جاری است غرق نور یقین زیر پای تو
هرگز برای وصف دلت گفتنی نشد
این واژه ها که شعر شده با هجای تو
دور از نگاه سرد زمین رشک میبرد
هفت آسمان به وسعت جغرافیای تو
ای قله ی نجابت همواره سر به زیر
حقا که تنگنای زمین نیست جای تو
رویای سبز تخته سیاه کلاس عشق
بوده ست لمس روشنی دست های تو
در پرتو کلام شما قیمتی شدم
این مس فقط طلا شده با کیمیای تو
سر سبز شد مسیر رسیدن به شهر عشق
از همت نگاه بیابان زدای تو
ماندم فقط در این که تو بودی خدای عشق
یا عشق بوده معجزه ای از خدای تو؟!
زهرا وهاب
آنچه مرا
به نوشتن وا می دارد
دلی ست
که مدام
تو را بهانه می کند
محمد_شیرین_زاده


