عاقبت تشنگیم وسعت ِ یک دریا شد

عاقبت تشنگیم وسعت ِ یک دریا شد
زخم صد فاصله درسینه ی من پیدا شد
دست ِتقدیر ِ زمان داده نویدی فردا
شعر تنهایی من خسته از این فردا شد
فصل ِکوچیدن ِگل سبزه ندارد شوقی
درهوا خواهی گل سبزه چنین زیبا شد
در هیاهوی جنون قصد ِ تکلم کردم
چشم صد پنجره با من به ترنّم واشد
چه کسی می شِنود گریه ی تنهایی را؟
آنکه با یک دل جامانده شبی تنها شد
بغض ِجاماندن واحساس ِصبوری هیهات
همنفس با من و دل گریه ی بی پروا شد
مثل ِ زنجیر ِ طلا گم شده ام در مرداب
قسمتم صاعقه در مسلخ ِاین دنیا شد


طلعت خیاط پیشه

ذهن من

ذهن من
متشنج ترین جای جهان است
خاطراتت هر روز کودتا می کنند


آریا_ابراهیمی

کاش هوایی بیاید

کاش هوایی بیاید
پنجره را بگشا
نفسم تنگ است
آسمانم ابری است
نسیمی می اید و
قطره ی بارانی
چکیده بر
برگ اوراق گشته حافظ
چای ام را می نوشم و
حافظی می خوانم
نوشته در گوشه ی خط دار ذهنم
به یاد تو
(خون شد دلم به یاد تو هر گه که در چمن
بند قبای غنچه گل می گشاد باد)


سعید ممدوحی

اگر اسم این حسی که به تو دارم

اگر اسم این حسی که به تو دارم
عشق است
هیچوقت قبلا عاشق نبوده ام
مرا به دیدن جسمانی تو
هیچ نیازی نیست
چنان پرم از تو
چنان پر
که بیشتر شبیه شوخی زیبایی هستم...


رضا_براهنی

برای ماندن در موج نگاه تو

برای ماندن در موج نگاه تو
شنا آموختم
چشم هایت را به رویم بستی
من در گرداب نبود تو
غرق شدم...


لیلا_خراسانی_فر

من دریافته‌ام که

من دریافته‌ام که
دوست داشته شدن هیچ نیست
و اما دوست داشتن همه چیز است
آنکس خوشبخت است که
بتواند عشق بورزد ...


هرمان_هسه

من فکر می‌کنم

من فکر می‌کنم
هرگز نبوده قلبِ من
اینگونه
گرم و سُرخ:

احساس می‌کنم
در بدترین دقایقِ این شامِ مرگ‌زای
چندین هزار چشمه‌ی خورشید
در دلم
می‌جوشد از یقین؛
احساس می‌کنم
در هر کنار و گوشه‌ی این شوره‌زارِ یأس
چندین هزار جنگلِ شاداب
ناگهان
می‌روید از زمین.

احمد_شاملو