تنهاییِ ستاره‌ی شب را

تنهاییِ ستاره‌ی شب را
در آغوشِ مهتابِ نیمه شب دیدم
و غربتِ خورشیدِ روز را
به ماتم نشستم.

عبدالمجید حیاتی

نامش برف بود

نامش برف بود

تنش برفی

قلبش از برف

و تپشش

صدای چکیدن برف

بر بام‌های کاهگلی...

و من او را

چون شاخه‌ای که زیر بهمن شکسته باشد


دوست می‌داشتم

∴ بیژن الهی

من از اینجا خواهم رفت

من از اینجا خواهم رفت
و فرقی هم نمی کند
که فانوسی داشته باشم یا نه
کسی که می گریزد
از گم شدن نمی ترسد


رسول یونان

شب به پیراهنت چسبیده

شب
به پیراهنت چسبیده
ترسم
به صبح نرسی نازنین
صدا کن
سحر را


منوچهر پورزرین

چقدر زندگی می‌چسبد

چقدر زندگی می‌چسبد
کنار کسی که دوستت دارد...
[حمیدرضا عبداللهی]

میخانه اگر ساقی صاحب نظری داشت

میخانه اگر ساقی صاحب نظری داشت
می خواری و مستی ره و رسم دگری داشت
پیمانه نمی داد به پیمان شکنان باز
ساقی اگر از حالت مجلس خبری داشت
بیدادگری شیوه مرضیه نمی شد
این شهر اگر دادرس و دادگری داشت
یک لحظه بر این بام بلاخیز نمی ماند
مرغ دل غم دیده اگر بال و پری داشت
در معرکه عشق که پیکار حیات است

مغلوب ٬ حریفی که بجز سر سپری داشت
سرمد، سر پیمانه نبود این همه غوغا
میخانه اگر ساقی صاحب نظری داشت

"صادق سرمد"

گاهی آنقدر واقعی خیال می کنم

گاهی آنقدر واقعی خیال می کنم
که واژه ها هم خندشان می گیرد
با این حال فکردن به تو
به من هویت می بخشد
که بی تو
بودنم چه قدر گمنام ست !
پرویز صادقی