ای شعر

ای شعر
من تو را گاهی
در جلد کهنه شناسنامه های مردمانی جستجو می کنم
که رنج و غم نان نگذاشت
ورنه آنها شاعران بزرگی بودند
آنانی که شعر را زندگی کرده اند
گاهی حقیقت هم زیر فشار رسوب زمانه سنگ می شود


مصطفی ملکی اَلَموتی

تو با منی

تو با منی
و
من در جستجوی تو
من بی تو و تو در هر لحظه بامنی
کی و کجا خالی از تو شدم
که همه جهانم بی تو شد


علی حقیقی فرد

در این حوالی.. ساقه های امید

در این حوالی..
ساقه های امید
خشکیده است
عشق باید
بر سر و روی
این آبادی پاشید...

زینب احمدی

بخیه

شاخه ی شکسته را
پرنده با نوک زدن
بخیه می نمود؛
با نخی از مهر و
سوزن امید!


فرشته سنگیان

این آسمان ها را بگیر و بیا

این آسمان ها را بگیر و بیا

تا نشانی دست های ما راه اندکی باقی ست...

ابرها هنوز نرسیده اند

قله ها تاریک نشدند

چرا برف نبارید

آسمان هنوز به پایان نرسیده است

اما قله بلندتر است

(نازنین نظام شهیدی)

لبریز نکن چشم مرا از غم عشق

لبریز نکن چشم مرا از غم عشق
باید که به پایان برسد ماتم عشق

آغوش تو ای کاش پناهم باشد
آواره شدم پس از تو در عالم عشق


مهدی ملکی الف