عزیزِ قافیه های جدایی

عزیزِ قافیه های جدایی
نمی دانم کجای شعرهایم
پنهان شده ای
که هر وقت واژه هایم
به لبخندت می رسند
اینگونه قلم از فراق نبودنت
گریه اش می گیرد؛
مبادا روزی سایه ی
غم هایت از سر غزل هایم کم شود
که آرزویی ست از چشمان بارانی قلم
قطره اشکی چکانده شود بر
گونه های تب دار خطوطِ لب هایت!


مرتضی سنجری

من از عطر آهسته هوا میفهمم
تو باید تازگی ها از اینجا گذشته باشی
گفتگوی مخفی ماه
و
پرده پوشی آب هم همین را میگویند
دیگر نیازی به دعای دریا نیست
گلدان ها را آب داده ام
ظرفها را شسته ام
خانه را رفت و رو کرده ام
دنیا خیلی خوب است
بیا
علامت خانه بودن من
همین پنجره رو به جنوب آفتاب است
تا تو نیایی
پرده را نخواهم کشید


سید علی صالحی

"ﺁﺩﻣﻬﺎ "ﻣﻲ ﺁﻳﻨﺪ...

"ﺁﺩﻣﻬﺎ "ﻣﻲ ﺁﻳﻨﺪ...
ﮔﺎﻫﻲ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺍﺕ ﻣﻲ ﻣﺎﻧﻨﺪ
ﮔﺎﻫﻲ ﺩﺭ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺍﺕ،
ﺁﻥ ﻫﺎ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺍﺕ ﻣﻲ ﻣﺎﻧﻨﺪ
ﻫﻤﺴﻔﺮ ﻣﻲ ﺷﻮﻧﺪ
ﺁﻥ ﻫﺎ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺧﺎﻃﺮﺕ ﻣﻲ ﻣﺎﻧﻨﺪ
ﺗﺠﺮﺑه ای ﺑﺮﺍﻱ ﺳﻔﺮ.... ﮔﺎﻫﻲ "ﺗﻠﺦ" ﮔﺎﻫﻲ "ﺷﻴﺮﻳﻦ"
ﮔﺎﻫﻲ ﺑﺎ ﻳﺎﺩﺷﺎﻥ"ﻟﺒﺨﻨﺪ" ﻣﻲ ﺯﻧﻲ
ﮔﺎﻫﻲ ﻳﺎﺩﺷﺎﻥ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺍﺯ "لبانت" ﺑﺮﻣﻲ ﺩﺍﺭﺩ .
ﺍﻣﺎ ﺗﻮ... ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻥ ﺑﻪ ﺗﻠﺦ ﺗﺮﻳﻦ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻫﺎﻳﺖ
ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻣﻲ ﺁﻳﻨﺪ و ﺍﻳﻦ ﺁﻣﺪﻥ باید ﺭﺥ ﺑﺪﻫﺪ ﺗﺎ ﺗﻮ ﺑﺪﺍﻧﻲ....
"ﺁﻣﺪﻥ" ﺭﺍ ﻫﻤﻪ ﺑﻠﺪﻧﺪ ﺍﻳﻦ "ﻣﺎﻧﺪﻥ" ﺍﺳﺖ ﻛﻪ "ﻫﻨﺮ" ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻫد...

مهرناز شیرویا

عطر پرتقال میگیرد نفسم...

عطر پرتقال میگیرد نفسم...
از تو که میگویم!!!
نارنجی میشود دنیایم
تو را که میبینم...
و تو بکر ترین منظره ای
مثل درخت پرتقالی که
در پاییز به بار نشسته باشد!
پر از بوسه،
پر از دوستت دارم...

حامد_نیازی

امروز که نوبت جوانی من است

امروز که نوبت جوانی من است
می نوشم که از آنکه کامرانی من است

عیبم مکنید . گرچه تلخ است خوش است
تلخ است ، از آنکه زندگانی من است


خیام

دستهایم را که می‌گیری

دستهایم را که می‌گیری
هوا بَرَم می‌دارد
می‌برد آن بالاها
دورها
روی ابرها...
من با تو همیشه روی ابرها سِیر می‌کنم!


حامد_نیازى

خودکار توی فنجان،

خودکار توی فنجان،
قاشق روی کاغذ،
زیبایی ات
حواسِ مرا پرت می کند....

عمران_صلاحی