ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
در من چه کردی سال کهنه آخرت را،،؟
ای سال آتی میبری دردسرت را ؟،،
وقتی تمام آسمان باران ندارد ،،
باران گرفتی خیسی دور و برت را ؟،،
بااین زمستان و تمام حرف هایش ،،
شاخه ندیدی مردن بار و برت را ،،؟
حتی نگاه پنجره با درد میگفت ،
ای پاشنه گم کردی احساس درت را ،،
درحوض بی ماهی که آبی هم نمانده ،،
آبی به سال نو نداده باورت را ،،
در آخرین چهار شنبه سوری وقت داری ,,
تا شعله همراهی کند این دفترت را ،،
احمد البرز
میخواهم از آن قمصر سرخ لبان تو
قرضش کنم قند کنار چای تلخم را
پایین چین دامنم را هم گره کردم
من زیر و رو کردم به دنبال تو بختم را
شب تا سحر در فکر تو میرقصد افکارم
بی تو نمیخواهم من حتی خواب تختم را
قندم چه شد؟ گو از لبت کی میدهی وامم؟
پس میدهم با بوسه از عمد، قرضم را
مریم نیک پی
آب شده زمستان
روی پیچکها
نفَس میکشد هوا
عمیق
به عمقِ آسمان
نزدیک است تلنگرِ زمین!
فروردین
فصلِ آفتاب و
ابرهای بازیگوش
فصلِ گنجشکها و
شکوفههای زردآلو
اردیبهشت
جشنِ باغ و بهار
میرقصد باد آرام
میخواند باز باران
سبز، زرد، قرمز
خرداد و
امتحانِ نقاشی
قبول میشود بهار
نفَس میکشد زمین!
ناهید ساداتی
مهمان دلم باش، دلم جای بدی نیست
این خانه به غیر از تو، سرای احدی نیست
هر لحظه به این ذوق که می آیی و هستی
می مانم و اندوه؛ که عمرم ابدی نیست
هرچند ؛ پر از زخم زمانه است ؛ ولی امن
آرام بیا ؛ در دل من دیو و ددی نیست
من خسته - دلم خسته تر از من
من ساحل متروکه ! مرا جزر و مدی نیست
سرد است زمستان چرا پالتو تنم نیست؟
بگیر دست مرا دوست مرا هیچ مددی نیست
مبادا سوی چشمم برود تا تو بیایی
بیا قاصدک باد بیا تا اجلی نیست
این شهر بدون تو چه تاریک و چه باریک
ای دوست؛ گمم ! راه تو را هم ، بلدی نیست
اینجاست که در گوشه ای از دفتر شعرم
جز مرگ از این شعر؛ ندایی و ردی نیست
از گردش تقویم و عددهای پر از هیچ
از کاسه ی این عمر ؛ که دیگر ؛ عددی نیست
با خس خس این سینه برای تو نوشتم
این سینه به غیر از تو ؛ سرای احدی نیست
سیناعباسی
در ازدحام شهر
هنوزم دلتنگم
هر چه هست
دلتنگ آن کوچه ام
که با تو آشنا شدم
کاهش بیراهه ای بود
دوباره از آن کوجه گذر می کردم
دوباره تازه میشدم از عشق
آه!!دلم آروزی وصل نه
دیدار تو میخواهد
چه بگویم چه کنم
بازمی نویسم ارزویم را
ولی افسوس
تقدیر نوشته هایم را نمی خواند
سارا دودانگه
شاید از یاد هم رفته باشیم
اما بهار؛
ناجوانمردانه؛
همهی گذشته را زنده میکند...
میدانی انسان با چه میمیرد؟
با خاطرات...
چیستا یثربی