| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
در کدام ایستگاه تمام شد
برفی که سپیدهایش
رویایم را
در عبور شب زمستانی
به خیالت میرساند
و تو را میان شبانههایم
شعر میکرد
سیده مریم وهابی
-چون احتیاج داشتم که دوست بدارم و
دوستم بدارند .
تصور کردم ؛
که عاشق شده ام !
به عبارت دیگر خودم را به حماقت زدم…
آلبر کامو
مه نجویم، مه مرا روی تو بس
گل نبویم، گل مرا بوی تو بس
عقل من دیوانه عشق تو شد
بندش از زنجیر گیسوی تو بس
اشک من باران بیابر است لیک
ابر بیباران خم موی تو بس
آینه از دست بفکن کز صفا
پشت دست آیینه ی روی تو بس
رنگ زلفت بس شب معراج من
قاب قوسینم دو ابروی تو بس
طالب ظلّ همایی نیستم
سایه ی دیوار در کوی تو بس
"خاقانی"
گر چه او هرگز نمی گیرد ز حالِ ما خبر
دردِ او هر شب خبر گیرد ز سر تا پایِ ما
از خطِ فرمانِ او روزی که پا بیرون نهیم
تیشه گردد هر سرِ خاری، به قصدِ پایِ ما
صائب_تبریزی
دست هایت دو جوجه گنجشک اند ، بازوانت دو شاخه ی بی جان !
ساق تــــو ساقـــه ی سفیـدی کــــه سر زده از سیاهــــی گلدان
میوه های رسیده ای داری ، پشت پیراهن پر از رنگت
مثل لیموی تازه ی « شیراز» روی یک تخته قالی « کرمان» !
فارغ از اختلاف «چپ» با «راست» من به چشمان تو می اندیشم
ای نگـــاه همیشه شکاکت ، ائتلاف فرشتـــه با شیــــطان !
فال می گیرم و نمی گیرم ، پاسخـــی در خور سوال اما
چشم تو باز هم عنانم را می سپارد به دست یک فنجان
با همین دستهای یخ بسته ، می کشم ابروی کمانت را
تا بسوی دلـــم بیندازی ، تیــــری از تیــرهای تابستان !
در تمام خطوط روی تو ، چشم را می دوانم هر بار
خال تو خط سیر چشمم را می رساند به نقطه ی پایان !


