تو شبها بخواب

تو شبها بخواب
تا با تماشای تو
به خواب روم
تا آخرین چیزی که میبینم
تو باشی
و با باز شدن چشمهایم در صبح
اولین چیزی که میبینم
باز هم تو باشی
ای اولین و آخرین

مهرداد درگاهی

سکوت ناخوش احوال خیالت

سکوت ناخوش احوال خیالت
روحم را به بند کشیده.
درسرزمین شاعرانه هایم
آشنایی ازیاد رفته ام
که بابونه های زرد رنگ
پرتو عشق ناسرانجامم را
به شعله کشیده اند
وسکوت پراز شعفِ تو
دلم را به خون آغشته است
لیک سوگند به عطرو بوی خوش تنت
زیباتراز
بیتوته کردن نامِ تو در
اندوه چشمانِ سبزم
کجا خواهم یافت.

لعیا_قیاثی

هنوز از شب دمی باقی است

هنوز از شب دمی باقی است
می خواند در او شبگیر
و شب تاب ، از نهان جایش
به ساحل می زند سوسو
به مانند چراغ من که
سوسو می زند در پنجره ی من
به مانند دل من که هنوز از
حوصله وز صبر من باقی است در او
به مانند خیال عشق تلخ من که می خواند
و مانند چراغ من که سوسو می زند
در پنجره ی من
نگاه چشم سوزانش امیدانگیز با من
در این تاریک منزل می زند سوسو


نیما یوشیج

جوانه ها شکوفه زدند

جوانه ها شکوفه زدند
شکوفه ها پیراهن هایِ زیبایشان را
در گرمایِ بهار جا گذاشتند
غنچه ها خندیدند
گل ها، تابستان را سپری کردند
ابرها آمدند و رفتند
فصل ها یکی یکی تمام شدند،
و من در این دور دستِ تنهایی
با همه یِ دلتنگی هایم،
تو را به انتظار نشسته ام
تو نیامدی و من
با چشمانی منتظر به در
با بی تابی هایم،
در گذرِ تندِ زمان...
لحظاتِ غریبانه و پر شورِ دلتنگی را
با شور و شعفِ
آرزویِ دیدنِ دوباره ات،
با چشمانی اشکبار
در انتظارم....
بیا و آرامِ جانِ من باش.

سیمین دانشمندپور

یاد بگیر برای خودت ارزش قائل باشی

[ یاد بگیر برای خودت ارزش قائل باشی
می دونی یعنی چی؟
یعنی واسه خوشبختی خودت بجنگ....]

تو همان پروانه ی پیله کرده در دلم

تو همان
پروانه ی پیله کرده در دلم
من همان
شعر به پایان نرسیده
تو همان
تشنگی های دم دم اذان

من همان
معشوق افتاده در زندان
تو همان
گنجشک و قناری
من همان
شاعر نغمه خوان
تو همان
سلام ناشتای صبح
من همان شعرم
در میان شعر های نخوانده
در میان حس های مرده
تو همان
قطره از دل یک بارانی
که هر لحظه از چشمان من میباری

عزیز حسینی

گاهی پیش میاد

[ گاهی پیش میاد برای داشتن بعضی چیزها تو زندگیمون
خیلی عجله می کنیم و وقتی نمیشه احساس نا امیدی می کنیم.
اماهر چیزی زمانی داره و حکمتی پشتش هست که ما نمی دونیم..
پس صبور باشیم...]

گاهی ... به دلت شک کن

گاهی ...

به دلت شک کن

عشق شاید

یک شایعه باشد !

پرویز صادقی

باید خودم را بگذارم کنارِ خودم

باید
خودم را
بگذارم کنارِ خودم
و پیاده‌رو را
تا آخرین سنگفرش
شانه به شانه راه برویم
غروبی آرام
برای یک تنهایی دونفره


سید محمد مرکبیان