از بس که خدا به ما دو تا بدبین است

از بس که خدا به ما دو تا بدبین است
از فرط خجالت سرمان پایین است
ما متهم ردیف اول هستیم
عاشق شده‌ایم جرم‌مان سنگین است


جلیل صفربیگی

کاش می‌شد تو به من از تو و من بنویسی

کاش می‌شد تو به من از تو و من بنویسی
کمی از خانم و آقای سخن بنویسی
کاش می‌شد که به مردی که به من می‌ماند
از  بدآموزیِ خوبِ تنِ زن بنویسی
تو که آغوش و صدایت خود اقیانوس است
مصلحت نیست که از لای و لجن بنویسی
به‌ترین جنس بساط منی و الزاماً
باید از داغی بازار بدن بنویسی
قطعه‌ی خواستنت را که نوشتی، بد نیست
«غزلی در نتوانستن من» بنویسی 


- علی اکبر یاغی تبار

این که دل‌تنگ توام اقرار می‌خواهد مگر؟

این که دل‌تنگ توام اقرار می‌خواهد مگر؟
این که از من دل‌خوری انکار می‌خواهد مگر؟
وقت دل کندن به فکر باز پیوستن مباش
دل بریدن وعده‌ی دیدار می‌خواهد مگر؟
عقل اگر غیرت کند یک بار عاشق می‌‌شویم
اشتباه ناگهان تکرار می‌خواهد مگر؟
من چرا رسوا شوم، یک شهر مشتاق تواند
لشکر عشاق، پرچم‌دار می‌خواهد مگر؟
با زبان بی‌زبانی بارها گفتی: برو!
من که دارم می‌روم! اصرار می‌خواهد مگر؟
روح سرگردان من هر جا بخواهد می‌رود
خانه‌ی دیوانگان دیوار می‌خواهد مگر؟

آویخته‌ام به رخت‌آویز،

آویخته‌ام به رخت‌آویز،
دلتنگی‌هایم!
وقتی که "تو" هستی
به در می‌آورم
این پیرهن گشاد را...

سعید فلاحی

با کدام واژه می شود عشق را !

با کدام واژه می شود
عشق را !
در رگ های معشوقه ای ریخت
که زار زار می گرید !
برای نانی که در سفره‌اش نیست !

ابوالحسن اکبری

حرف بزن با من

حرف بزن با من
تا دل به قندیل عشق افتاده
از هراس اخبار رفتنت
که چندی‌ست در ذهنم تکرار و تکرار میشود، بکاهد.
که رسالت صدای توست
درمان رگ‌های منقلبم...
منی که معنی رویا را
در خواب و بیداری
تنها در وجود تو میبینم.

مهشیدتمسکی

تو رفته ای و کماکان خیال می بافم

تو رفته ای و کماکان خیال می بافم

برای گردن پاییز شال می بافم

نشسته ام که به قولم عمل کنم بی تو

نشسته ام که خودم را بغل کنم بی تو

نشسته ام که به قولم وفا کنم شاید...


نشسته ام سر قولی که داده ایم به هم

نشسته ام سر قولم که بی تو جان بکنم

کنارخاطره هایی که رفتی از دستم

کنار خاطره هایی که عاشقت هستم

کنار خاطره هایی که از تو لبریزم

کنار خاطره هایی که چای میریزم

و دیر می رسی و چای سرد خواهد شد

و باز کودک این شعر مرد خواهد شد

و دیر میرسی و باز روبروی منی

به باد رفته ترین کاخ آرزوی منی

تو نام کوچک عشقی که بر زبان من است

و خاطرات پر از عشق تو جهان من است

کجای فاصله هایی که ناپدید شدی

خودت "هزار امیدی" که نا امید شدی

همیشه آخر این داستان یکی تنهاست

رها شدن غم دنیای بادبادکهاست

تو روبروی منی مثل روزهای قدیم

دوباره حرف زدیم و دوباره حرف زدیم...

تو رفته ای و کماکان خیال می بافم

برای گردن پاییز شال می بافم


- علی صفری

بزرگترین مسابقه دروغگویی جهان

بزرگترین مسابقه دروغگویی جهان هر سال در انگلیس برگزار میشود
و هر شخص ۵ دقیقه وقت دارد .
ورود سیاستمداران ، وکلا و مشاورین املاک
به دلیل تبحر در دروغگویی ممنوع است!!