ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
یک بار نه صد بار نه هر بار نفهمید
انگار نه انگار... نه! انگار نفهمید
فریاد زدم داد زدم دوستتان دا...
یک عمر به در گفتم و دیوار نفهمید
جلیل صفربیگی
هر روز مرا گریستی تنهایی
با خاطرههام زیستی تنهایی
شش دانگ تو را سند به نامم زدهاند
ارث پدرم که نیستی تنهایی !
از بس که خدا به ما دو تا بدبین است
از فرط خجالت سرمان پایین است
ما متهم ردیف اول هستیم
عاشق شدهایم جرممان سنگین است
جلیل صفربیگی
من سر به تنم زیاد بود از اول
شالودهام از تضاد بود از اول
ابعاد مرا عشق بههم ریخته بود
روحم به تنم گشاد بود از اول!
جلیل صفربیگی
شاید بتوان راه بیانش را بست
یا اینکه رگ خون روانش را بست
زخمی که روایت گر دردی باشد
با چسب نمیتوان دهانش را بست
| جلیل صفربیگی |
طفلک پســــــرم باز مجابش کردم
بی شام به زور قصه خوابش کردم
ناگاه کبوتری به خوابش آمد
ناچار گرفتم و کبابش کردم
*** جلیل صفربیگی ****
خودم رابه فروش گذاشته ام
چوب حراج زده
ام به رویاهایم
کسی بیایدمرابخرد
برنگرداند
رودخانه ای درسرم
دارم
پرازقرل آلای دیوانه
خوابهایی
که خواب شان را حتی کسی ندیده
درخت
انگوری درسینه دارم
مست...
سرازشانه هایم درآورده
دختران همسایه ازانگورهایش
می چینند
چندتاکلمه دارم
که بیشترشان دوستت دارم است
چندشعر
که
هنوزجایی نخوانده ام
وچتری که هیچ بارانی بغلش نکرده
درسرم رویاهای زیادی
دارم
اتاقی کوچک
ویک تنهایی بزرگ
آنقدربزرگ
که همه ی اینهارادرخودگم
کرده است