این منصفانه نیست من پیر شده باشم

این منصفانه نیست
من پیر شده باشم
و تو در خیالم
درست مثل روزی که ترکم کردی
زیبا و جوان
همین شده که هیچ‏ کس
باور نمی کند
معشوق من بوده باشی


کامران رسول زاده

مشت می‌کوبم
و عشق را با دیوار در میان می‌گذارم
عشق ما طولی نخواهد کشید
یکی در «رفتن» تنها خواهد ماند
یکی در «ماندن»


ادریس بختیاری

در امتداد دانه های اشک تو

در امتداد دانه های اشک تو
کلمات خیس غربت و
واژه ها انگار تشنه خوابیده اند
مرا تماشا کن که
شعر بغض آلودم پرسه می زند
حوالی چشمان سیاهت،
خاتون شب های تاریک من
بگذار وارث روشنی نگاهت باشم
از قدیم گفته اند:
شب بلند است و قلندر بیدار!

مرتضی سنجری

"همه جور چیزی در حافظه ما پیدا می‌شود.

"همه جور چیزی در حافظه ما پیدا می‌شود. مثل یک داروخانه یا یک آزمایشگاه،

دست ما تصادفی گاهی یک آرامبخش برمی‌دارد، گاهی یک سم کشنده."


مارسل پروست

هیچوقت به خانه خالی بعد از اثاث کشی برگشته ای؟

هیچوقت به خانه خالی بعد از اثاث کشی برگشته ای؟
شبیه دل من است
برنگرد...

از هیچ قطاری مسافری به مقصد من پیاده نشد!

از هیچ قطاری
مسافری به مقصد من پیاده نشد!
ایستگاهی متروک
تابلویی شکسته
نوشته ای کوتاه:
" گمشده ام در هیچ!"

آرزو هدایتی

بدترین اتفاق در پاییز آن است که کسی برود

بدترین اتفاق در پاییز آن است که کسی برود
رفتن های پاییز با رفتن های دیگر فرق می کند
رفتن های پاییز در سکوت انجام می شوند
رفتن های پاییز شوخی سرشان نمی شود
و زندگی این را به ما خوب یاد داده بود
آدم هایی که در پاییز می روند هرگز بر نمی گردند
حتی اگر برگردند ، دیگر آن آدم سابق نیستند
و این خاصیت پاییز است که همه چیز را تغییر می دهد
کوچه ها را
خیابان ها را
پنجره ها را
خاطره ها را
درخت ها را
و بیشتر از همه ، آدم ها را


بابک زمانی

[پاییز استاد دلتنگیست

[پاییز
استاد دلتنگیست

از خاطراتِ اویے ڪه رفته
براے اویے ڪه مانده
سنگ تمام میگذارد]