گرفتارم! گرفتارم! به حالِ زارِ دلتنگی
خودم را باختم هربار در پیکار دلتنگی
چرا پاییز و بارانش به حد مرگ دلگیرند؟
چرا؟! پاییز چیزی نیست جز رگبار دلتنگی
همین بغضی که دستش را به حلقم میفشارد هم
طنابی بود، در اعدام من، با دارِ دلتنگی
نه در بیداریام،حتی درون خواب دلتنگم
عجب داغ است در دنیای من بازار دلتنگی
برای آنکه باور کرده زندان را، امیدی نیست
خودم اطراف خود چیدم چنین دیوار دلتنگی
نشستم گوشه ای تنها و چای سرد مینوشم
و فندک میزنم بر پیکر سیگار دلتنگی
برای کار فردا باز هم برنامه ام این است
کمی تکرار تنهایی، کمی تکرار دلتنگی
#میلاد_میرزایی
نمیدانم
برای اوّلین بار کجا بود
که به تو دل بستم
نمیدانم کی بود
نمیدانم چه واژگانی را بر زبان بیاوردم
که آغاز این عشق را توصیف کند
فقط میدانم
مدت مدیدی از آن میگذرد
میدانم کار از نیمه گذشته بود
که متوجّه شدم
چه بر سرم آمده است!
جین_آستین
لبانم سازِ لبانت را می نوازد
نت هایِ دوستت دارم
زیباترین آهنگِ آغوش
با موسیقیِ آه و بوسه
بر تن هامان پرواز می دهد،
در سنگینیِ شبِ سیاه
چه خاموشُ صبور
صبحِ راز آلودِ سینه ات
تاریکایِ قلبم را روشنا می بخشد،
پرگارِ بازوانم
پیکرِ خورشید پاره ات را
در خود فرو می کشد
تا اندوهِ آفتاب گردانِ سینه ام
طلوعِ امّید را دریابد،
آه که تو را چگونه باید سُرایید
تا واژگان هلهله یِ شادی
از ترنمِ دهانت
بر دفِ سطرها بکوبند،
قلم را به چشمانت سوگند داده ام
تا شرمسارِ تو و کلمات نباشم ...
عارف_اخوان

قول میدهم
مثل ستاره های روز
برای سعادت تو خاموش شوم
اشکهایم را دردستهایت بنشانم
تنها فاصلهای میان دوجمله ی
دوستت دارم ، دوستت دارم باشم
انسی الحاج
مترجم : سودابه مهیجی
امروز بوسههای تو یادم آمد
در این زمین زیبای بیگانه
وکاکل کوتاه موهایت
کوتاه؟ یا بلند؟
یا فرق بازشده از وسط؟
و دستهایت ، و شانههایت
و آن مورب نورانی از چشمهایت
چیزی میان مشکی و عسل و خرمایی
بی جنس؟
انگار با تمامی جنسیتها
اینها تمام حافظه من نیست
تنها اشاره ایی از فاصلههاست
مجموعه فاصلهها یادهای توست
آیا تو یک نفری؟
یا مجموعه نفراتی؟
یا ترکیبی از اشارههای سراسر تصادفی
از چهرههای عزیزی هستی که میشناختهام؟
رضا_براهنی

شنبه به یادت شروع شد
یکشنبه دوستت دارم
دوشنبه ، دو بار دوستت دارم
سه شنبه ، سه بار زیر لب
چهارشنبه ، چهار ، با فریاد
پنج شنبه ، پنج هزاره ، تا بهشت
جمعه ، تمام عشقهای جهان مال تو
کاش هفته بیشتر بود کاش
کاش عددها را تا بینهایت میشمردم
و میگفتم
دوستت دارم
دوستت دارم
چیستا یثربی
تا میتوانی مرا ببوس
تا بدنم عرق کند
بعد مرا به آغوش بکش
تا عطر تنت روی پیراهنم بماند!
بیخیال
بگذار مادرم بفهمد!
عاشق شده ام
این که دیگر سیگار نیست ...
نریمان_ربیعی