[شاید یک روز یک نفر
یک جوری آدم را بخواهد
که خواستنش به این راحتی تمام نشود...]
| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
چو چند روزی ،
طبیب حال بیمارم شوی !
عهد کردم ،
تا که عمری باقی است !
مرهم حال پریشانت شوم .
مهدی_قاسمی_نسب
عشق سفر است. مسافرِ این سفر چه بخواهد چه نخواهد،
از سر تا پا عوض میشود. کسی نیست که رهرو این راه شود و تغییر نکند
الیف_شافاک
تمام قد
شاعر است آن زن اسطوره ای
با مژگان اش،
نو می سراید
با منحنی هایش سپید
فروغ_گیلانی
مدادهایم را تا ته میتراشم
اجازه میدهم کاغذها
قطره قطره خون خودکار را بمکند
انگشتانم را روی شقیقه میگذارم
میرسم به آخرین حرف
آخرین جمله
آخرین شعر
ماشه را میکشم:
پرندهها،
آسمان گندمزار را پر میکنند.
مانا_آقایی