چه غریبانه! نشستم سر راهت که بـیایی

چه غریبانه! نشستم سر راهت که بـیایی

چه غریبانه! غریبانه نوشتم کـه کـجـایی

چه صمیمانه! نوشتم که تویی ذوق زبـانم

و تو انگار نه انگار که هم صحبت مایـی....

باد تنهاست

باد تنهاست

و هر چه را بیشتر می خواهد

بیشتر

از خود دور می کند.

مهدی اشرفی

بنشینیم و بیندیشیم

بنشینیم و بیندیشیم
این همه با هم
بیگانه
این همه دوری و بیزاری
به کجا آیا خواهیم رسید آخر ؟
و چه
خواهد آمد بر سر ما با این دلهای پراکنده؟

.
.
.
هوشنگ_ابتهاج

این نیک‌بختان با این گمان می‌زیستند که نباید و نمی‌شود

این نیک‌بختان با این گمان می‌زیستند که نباید و نمی‌شود
جز به شیوه‌ی آنها زندگی کرد.
یقین داشتند که دیگران نیز درست مانند آنها زندگی می‌کنند
و زندگی جز به این شیوه گناه است.

تو دو تن هستی.

تو دو تن هستی.
یکی بیدار در ظلمت،
و دیگری خفته در نور...

میان مُشتی از اَرزن چو درّ غلتان است

میان مُشتی از اَرزن چو درّ غلتان است

شبیه تو کم و امثال من فراوان است

بیا که هر دو به نوعی به شانه محتاجیم

دوباره موی تو و حال من پریشان است

تویی که نیم رخت مثل نیمه ی ماهی ست

که نیم دیگران آن پشت ابر پنهان است

نه پشت ظاهر خوب تو باطنی بد نیست

که هر دو روی تو بر عکس سکه یکسان است

رسیده ام به خدا از مسیر چشمانت

به نقطه ای که تلاقی عشق و عرفان است

عجیب نیست به سمت تو مایلم هر دم

که نام دیگر من آفتابگردان است

"ما وقتی در روح خود کاوش می‌کنیم

"ما وقتی در روح خود کاوش می‌کنیم
به چیزهایی بر می‌خوریم که
بهتر می‌بود در همان اعماق روح پنهان بمانند."

به جز هوای رهایی به سر نداشته باشی

به جز هوای رهایی به سر نداشته باشی

هوس کنی بپری بال و پر نداشته باشی!

میان معرکه عمری پلنگ باشی و حالا

برای هیچ آهویی خطر نداشته باشی!

خطر که هیچ، وجودت، تمام بود و نبودت

اثر نداشته باشد، اثر نداشته باشی!

تمام شب به تماشا به ماه چشم بدوزی

ولی برای پریدن جگر نداشته باشی…

شب این شب ظلمانی احاطه ات کند اما

دو چشمِ شب شکنِ شعله ور نداشته باشی

خلاصه کرک و پرت را زمانه ریخته باشد

تو از غرور خودت دست بر نداشته باشی

نگو که از تو گذشته - اگرچه مثل گذشته 

هوای خون و خطر آنقدر نداشته باشی - 

ولی ملنگ پلنگ است اگدچه خسته و تنها

اگرچه چیزی از آن شور و شر نداشته باشی 


- بهروز یاسمی

دوستت دارم ولی تقدیر چیز دیگری است

دوستت دارم ولی تقدیر چیز دیگری است
خواب می بینم تو را،تعبیر چیز دیگری است 
.
در خیابان بار ها می بینمت، از راه دور
پیشتر می آیم و تصویر چیز دیگری است
.
کوه بودم، دوریت کاه از وجودم ساخته
در قفس افتادن یک شیر چیز دیگری است
 
.
عاشقی طعم خوشی دارد ولی دور از فراق
با جدایی بی گمان تاثیر چیز دیگری است 
.
حرف بسیار است اما فرق دارد شعر من 
شرح حال یک جوان پیر چیز دیگری است 

فرزاد نظافتی