ساقی بیا که هاتف غیبم به مژده گفت

ساقی بیا که هاتف غیبم به مژده گفت
با درد صبر کن که دوا می‌فرستمت

نگذار اتفاق بیفتد پسرم با دوچرخه‌اش بازی کند

نگذار اتفاق بیفتد
پسرم با دوچرخه‌اش بازی کند
دخترم زیبایی‌اش را در آیینه ببیند
زنم با موهای خیس در تخت دراز بکشد
پنجرهٔ دیروز باز باشد
سیگار بکشم
و به تو فکر کنم!


محمدعسکری‌ساج

چو در کنار منی کفر نعمت است ای دوست

چو در کنار منی
کفر نعمت است ای دوست
دو دیده‌ام مژه بر هم دَمی اگر بزند...

حسین منزوی

قناری من بخوان بخوان که مرا خود

قناری من
بخوان بخوان که مرا خود
بهانه خواندن هاست
زلانه سازی این مرغ در گذرگه باد
و زنده رود
که جاری است تا دل مرداب...

یا خاطر‌خویشتن‌ به‌ ما‌ ده؛

یا خاطر‌خویشتن‌ به‌ ما‌ ده؛
یا خاطر‌ما ز‌ دست ‌بگذار....

سعدی

سکوت ماه دلم را می شکند ...

سکوت ماه
دلم را
می شکند ...


عباس کیارستمى

کاش پیرتر بودم

کاش پیرتر بودم
مثل ریشه‌ها
یا خیلی جوان‌تر
مثل شاخه‌ها!!

این‌جا که من ایستاده‌ام
میانه است،
فقط تبر می‌خورم

مینو نصراللهی

از مصٖیبت‌ ها منال ای دل که در زیر سپهر

از مصٖیبت‌ ها منال ای دل که در زیر سپهر
هر مصیبت بهر دانا امتحانی دیگر است...

چه لذتی است که یک صبح سرد پاییزی

چه لذتی است که یک صبح سرد پاییزی
کنار پنجـــره باشم در انتظار خــــودم ..

اگرچه این همه سخت است نازنین بپذیر
دلم به کـار تو باشد سـرم بکار خــودم ..

​​ کاری به سرد و گرم بهار و خزان نداشت

کاری به سرد و گرم
بهار و خزان نداشت
این پنجره فقط
به هوای تو باز بود...