| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
زیبایی یک زن درلباسهایی که میپوشد نیست
در چهره یا در نحوهی آرایش موهایش هم نیست،
زیبایی یک زن در چشمانش است،
چشم هایش راهِ ورودیِ قلبش هستند،
مکانی که عشق در آن جای دارد
با من بگو
از پنجرهی کدام کلمات به جهان مینگری،
ای مهربان
بنشان مرا کنار خویش
تا ببینم چگونه
با هستی به گفتگو مینشینی
و در گوش آسمان چه نجوا میکنی،
آینه را به چه نامی صدا میزنی
و به گاه بازیگوشی ، گیسوانت را
به دست کدامین نسیمِ گستاخ میسپاری
در خلوتت
از چه به شگفت در می آیی،
کدام ترانه را زمزمه می کنی به گاهِ دلتنگی
و چگونه دست افشان میکنی به گاهِ شادی
بنشان مرا کنار خویشِ تنت
اجازهبده در کنار تو، آغوشم پر از بودن شود
بگذار از پنجرهی تو به هستی بنگرم...
من به رنگ صورتی باور دارم.
باور دارم که خنده بهترین سوزانندهی کالری است.
من به بوسیدن باور دارم.
بوسیدن بسیار!
من باور دارم آنگاه که همه چیز غلط از آب درآمد، قوی باشم.
باور دارم که دختران شاد، زیباترین دختران هستند.
بر این باورم که فردا روز دیگریست و به معجزه یقین دارم.
برای صندلی های خالی
خزان یا بهار چه فرقی دارد ؟
وقتی می داند
از این جاده مه گرفته
عابری نخواهد گذشت
تا تنهاییش را با او قسمت کند !
حمید حمیدی
در آیینه
دار و ندار خویش را مرور می کنم
این خاک تیره این زمین
پاپوش پای خسته ام
این سقف کوتاه آسمان
سرپوش چشم بسته ام
اما خدای دل
در آخرین سفر
در آیینه به جز دو بیکرانه کران
به جز زمین و آسمان
چیزی نمانده است
گم گشته ام ‚ کجا
ندیده ای مرا ؟
حسین پناهی
