عکسی از دوران کودکی خود بردارید
و آن را جایی قرار دهید
که روزی یکی دوبار به چشمتان بخورد.
اگر هر روز به اداره میروید،
عکسی هم در اتاق کارتان بگذارید.
این کودک جنبهای از وجود شماست
که چنانچه مورد مهر و توجه قرار گیرد،
تمامی شادی و نشاطی را که همواره خواستهاید
برایتان به ارمغان میآورد...
ما آن قدر مشغول مشغلههایمان هستیم
که فراموش کردهایم
چگونه مراقب خود باشیم.
هنوز آخرین جمله خدا توی گوشم زنگ میزند:
" از قلب کوچک تو تا من یک راه مستقیم است،
اگر گم شدی از این راه بیا.
بلند شو.
از دلت شروع کن.
شاید دوباره همدیگر را پیدا کنیم"
عرفان نظر آهاری
یونگ نخستین بار واژه «سایه» را
برای اشاره به آن بخشهایی از شخصیت به کار برد
که به دلیل ترس، جهل، خجلت
یا نبود عشق طرد شدهاند.
درک اصلی او از سایه ساده بود:
"سایه آن کسی است که شما نمیخواهید باشید".
نمان
آنگاه که رفتن بایسته است
و نرو
آن هنگام که ماندن
زندگی رسیدن به ادراکیست
تا بدانی چه زمانی
بی ذرهای تردید
کدام را برگزینی
تایلر نات گرگسون
با همین چشم ، همین دل
دلم دید و چشمم میگوید
آن قدر که زیبایی رنگارنگ است ، هیچ چیز نیست
زیرا همه چیز زیباست ، زیباست ، زیباست
و هیچ چیز همه چیز نیست
و با همین دل ، همین چشم
چشمم دید ، دلم میگوید
آن قد که زشتی گوناگون است ، هیچ چیز نیست
زیرا همه چیز زشت است ، زشت است ، زشت است
و هیچ چیز همه چیز نیست
زیبا و زشت ، همه چیز و هیچ چیز
و هیچ ، هیچ ، هیچ ، اما
با همین چشمها و دلم
همیشه من یک آرزو دارم
که آن شاید از همه آرزوهایم کوچکتر است
از همه کوچکتر
و با همین دل و چشمم
همیشه من یک آرزو دارم
که آن شاید از همه آرزوهایم بزرگتر است
از همه بزرگتر
شاید همه آرزوها بزرگند ، شاید همه کوچک
و من همیشه یک آرزو دارم
با همین دل
و چشمهایم
همیشه
مهدی اخوان ثالث
آنقدر نگذاشتی ببوسمت که بوسیدن را هم ممنوع کردند!
و حالا که نفسهامان هم به شماره افتاده، مثل عشق سالهای وبا!!
وای بر ما!!!لعنت به تو ، لعنت به من ، لعنت به همه ما!!!
بخاطر همهی بوسههایی که از هم دریغ کردیم..
از طرف من به تمام مردم دنیا بگو: تا میتوانید همدیگر را ببوسید!
نسل ما همه مردند در عصر یخبندان!
عصری که بوسیدن، حکم جام شوکران را داشت و چکاندن ماشه در دهان خویش!
به همهی دنیا بگو ما را نامهربانیها کشت نه جنگهای صلیبی و طاعون و کرونا و سل!
شاعر :فردین نظری
اعتراف میکنم
من واهمه داشتم
نه تنها از عشق
بلکه از عاشق او شدن
که او رازی اغواکننده بود
و در اعماق خویش
آبستن اسراری بود
که بر همگان فهمناشدنی بود
و من از ناکام ماندن
بهسان کسان دیگر
واهمه داشتم
او اقیانوس بود
و من پسرکی که عاشق موجها بود
ولی از شناکردن میهراسید
کریستوفرپویندکستر